عائل. پذیرفتار. پذیرنده. پذیرندۀ تعهد و تیمار کسی و آنکه چیزی نخورد و پیاپی روزه دارد و روزه ها را بهم متصل سازد و آنکه با خودپیمان بندد که در روزه سخن نگوید و حرفی بر زبان نیاورد. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
عائل. پذیرفتار. پذیرنده. پذیرندۀ تعهد و تیمار کسی و آنکه چیزی نخورد و پیاپی روزه دارد و روزه ها را بهم متصل سازد و آنکه با خودپیمان بندد که در روزه سخن نگوید و حرفی بر زبان نیاورد. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ مکحل به معنی سرمه کش. (آنندراج). جمع واژۀ مکحل و مکحله. (ناظم الاطباء) ، مکاحل البارود، از آلات حصار و وسیلۀ دفاعی است که از آن نفت پرتاب کنند و آن انواع گوناگون دارد. با بعضی تیرهای بزرگی که سنگ را بشکافد انداخته می شود و با بعضی دیگر گلوله هایی از آهن بیفکنند که وزن آنها از ده رطل تا صد رطل مصری بالغ می گردد. (از صبح الاعشی جزء ثانی ص 144). و رجوع به همین مأخذ و مکحله شود
جَمعِ واژۀ مکحل به معنی سرمه کش. (آنندراج). جَمعِ واژۀ مِکحَل وَ مُکحُله. (ناظم الاطباء) ، مکاحل البارود، از آلات حصار و وسیلۀ دفاعی است که از آن نفت پرتاب کنند و آن انواع گوناگون دارد. با بعضی تیرهای بزرگی که سنگ را بشکافد انداخته می شود و با بعضی دیگر گلوله هایی از آهن بیفکنند که وزن آنها از ده رطل تا صد رطل مصری بالغ می گردد. (از صبح الاعشی جزء ثانی ص 144). و رجوع به همین مأخذ و مکحله شود
مخفف مکافات، نظیر مداوا و مدارا، مخفف مداوات و مدارات: شه مرا زر داد گوهر دادمش زر را عوض آن کرامت را مکافا برنتابد بیش از این. خاقانی. بددلی در ره نیکی چه کنی کاهل نیاز نیک را هم نظر نیک مکافا بینند. خاقانی. و رجوع به مکافات شود
مخفف مکافات، نظیر مداوا و مدارا، مخفف مداوات و مدارات: شه مرا زر داد گوهر دادمش زر را عوض آن کرامت را مکافا برنتابد بیش از این. خاقانی. بددلی در ره نیکی چه کنی کاهل نیاز نیک را هم نظر نیک مکافا بینند. خاقانی. و رجوع به مکافات شود
مساوی و برابر. (غیاث) (آنندراج). هم کفو و برابر و مساوی و هر چیزی که برابر چیزی گردد تا مانند آن شود. (ناظم الاطباء) ، کیفردهنده. مجازات کننده. جزادهنده: چون جنایتی نهی متعمد را از ساهی و مکافی را از بادی تمییز کنی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 167). می گفتم عالم را آفریدگاری است مجازی و مکافی رحیم، نیکوکاران را ثواب دهد و بدکرداران را جزا رساند. (جوامعالحکایات)
مساوی و برابر. (غیاث) (آنندراج). هم کفو و برابر و مساوی و هر چیزی که برابر چیزی گردد تا مانند آن شود. (ناظم الاطباء) ، کیفردهنده. مجازات کننده. جزادهنده: چون جنایتی نهی متعمد را از ساهی و مکافی را از بادی تمییز کنی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 167). می گفتم عالم را آفریدگاری است مجازی و مکافی رحیم، نیکوکاران را ثواب دهد و بدکرداران را جزا رساند. (جوامعالحکایات)
آنکه مداومت کند بر طعامی از حبوب. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که شیرندارد جهت خوردن و خوراک وی همیشه حبوب است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مثافله شود
آنکه مداومت کند بر طعامی از حبوب. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که شیرندارد جهت خوردن و خوراک وی همیشه حبوب است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مثافله شود
جمع واژۀ محفل (م ف / م ف ) . (منتهی الارب). مجلس ها و انجمن ها. (ناظم الاطباء). رجوع به محفل شود: وزیری چون یکی والا فرشته چه در دیوان چه در صدر محافل. منوچهری. ... هشتم در محافل خاموشی را شعار ساختن. (کلیله و دمنه). در محافل دانشمندان نشستی زبان از سخن ببستی. (گلستان)
جَمعِ واژۀ محفل (م َ ف ِ / م َ ف َ) . (منتهی الارب). مجلس ها و انجمن ها. (ناظم الاطباء). رجوع به محفل شود: وزیری چون یکی والا فرشته چه در دیوان چه در صدر محافل. منوچهری. ... هشتم در محافل خاموشی را شعار ساختن. (کلیله و دمنه). در محافل دانشمندان نشستی زبان از سخن ببستی. (گلستان)