جدول جو
جدول جو

معنی مکاشحه - جستجوی لغت در جدول جو

مکاشحه(ظَ را)
با کسی دشمنی داشتن. (المصادر زوزنی). دشمنی نمودن یا پنهان داشتن دشمنی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کاشحه بالعداوه مکاشحه و کشاحاً، دشمنی کردبا وی. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاشحت شود
لغت نامه دهخدا
مکاشحه
مکاشحه و مکاشحت در فارسی: دشمنی پنهانی دشمنی کردن، پنهان داشتن دشمنی را: (مکاشحت او به مکافحت رسید) (مرزبان نامه. چا. اول تهران. 28)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
با هم صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاشحت
تصویر مکاشحت
دشمنی کردن، پنهان داشتن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاشفه
تصویر مکاشفه
کشف کردن، آشکار کردن، امری را ظاهر کردن، در تصوف آشکار شدن اسرار بر سالک بدون تفکر و اندیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاشقه
تصویر معاشقه
با کسی عشق ورزیدن، عشق بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطارحه
تصویر مطارحه
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
دست دادن به یکدیگر هنگام ملاقات، دست در دست هم گذاشتن، دست یکدیگر را فشردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسامحه
تصویر مسامحه
آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی و مدارا کار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(ظَ عَ / ظَ)
دندان برهنه کردن. (تاج المصادر بیهقی). با هم تبسم نمودن و دندان پیدا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَشْ شَ حَ)
ابل مکشحه، شتر مبتلا به بیماری کشح. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکشوح (معنی دوم) شود
لغت نامه دهخدا
(ظَرْیْ)
سخت نوشیدن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت دشمنی ورزیدن با یکدیگر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ / شِ حَ)
دشمنی کردن. (غیاث). مکاشحه. دشمنی: ملک زاده مغالبت در سخن به مبالغت رسانید و مکاشحت او به مکافحت انجامید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 28). با خود گفت اگر ازپس این مکاشحت در مصالحت زنم اضطراری باشد در لباس اختیار پوشیده. (مرزبان نامه، ایضاً ص 124). فرخ زاد گفت آن به که با دادمه از در مصالحت درآیی و مکاشحت بگذاری. (مرزبان نامه، ایضاً ص 127). در خفیه نزدیک سلطان فرستاد و اظهار مکاشحتی کرد که او را با شوهرش اتابک بود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مکاشحه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به یکدیگر دشنام دادن و همدیگر را قبیح شمردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظَل ل)
دشمنی کردن. (دهار). با کسی آشکارا جنگ و دشمنی کردن. (تاج المصادر بیهقی). دشمنی پیدا کردن و با کسی آشکارا جنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). دشمنی را ظاهر و هویدا کردن و با کسی آشکارا جنگ کردن. (ناظم الاطباء). آشکار و ظاهرکردن عداوت. (از اقرب الموارد) ، برهنه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آشکار کردن آنچه در دل است. بر کسی و آگاه ساختن او رابه آن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاشفه شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ رَ)
سختی کردن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عدول ناکردن ماه از منزل خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عدول نکردن ماه از منزل خود بلکه پوشیده شدن در ابر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ دَ)
جنگ کردن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مکاوحت شود، چیره گردیدن در کارزار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جنگ کردن با کسی و بر او چیره شدن. (از اقرب الموارد) ، با کسی دشنام دادن. (دهار). با هم دشنام دادن آشکارا و رویاروی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشاتمه. مجاهره. (تاج المصادربیهقی)
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
با کسی رویاروی جنگ کردن. مواجهه. (المصادر زوزنی). رویاروی گردیدن با کسی و جنگ و قتال کردن با وی. کفاح. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). روبرو گردیدن با کسی و اصمعی گوید: به استقبال کسی رفتن است در جنگ بدون سپر و جز آن. (از اقرب الموارد) ، خود مرتکب کارها گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انجام دادن کارها به تن خویش. (ازقرب الموارد) ، بوسه دادن. (المصادر زوزنی) (آنندراج). بوسه دادن زن را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زن را ناگهان بوسیدن. (از اقرب الموارد) ، دفاع کردن از کسی و فی الحدیث: لاتزال مؤیداً بروح القدس ما کافحت عن رسول اﷲ. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مباشرت در فارسی: کار گزاری پاکاری پیشکاری، سرپرستی، جالش گای آرامش، کار پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترشحه
تصویر مترشحه
مترشحه در فارسی مونث مترشح: زهناک تراوه مونث مترشح جمع مترشحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
سود دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسامحه
تصویر مسامحه
آسان گذاری، آسانی، اغماض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسافحه
تصویر مسافحه
جهمرزی زنا کردن، زنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
بخشیدن، صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکافحه
تصویر مکافحه
مکافحت در فارسی: خود انجامی انجام دادن کاری به خود، جنگ تن به تن
فرهنگ لغت هوشیار
کشف کردن آشکار ساختن، در یافتن روح عارف است حقایق عوالم مجرد را. بعضی گویند مکاشفه عبارتست از حضور دل در شواهد مشاهدات و علامت مکاشفه تحیر در کنه عظمت خداوند است. برخی گویند مکاشفه عبارت از حصول علم است برای نفس بفکر یا حدس و یا سانحه ای خاص. برخی گویند مکاشفه عبارتست از بلوغ بماورا حجاب وجودا (فرم. سج. 384)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاوحه
تصویر مکاوحه
مکاوحت در فارسی: چیرگی در کار زار، دشنامگویی، ستیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاشحت
تصویر مکاشحت
دشمنی کردن، پنهان داشتن دشمنی را: (مکاشحت او به مکافحت رسید) (مرزبان نامه. چا. اول تهران. 28)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
دست دادن بیکدیگر هنگام ملاقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاشحت
تصویر مکاشحت
((مُ شَ حَ))
دشمنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاشفه
تصویر مکاشفه
((مُ شَ فَ یا ش فِ))
آشکار شدن اسرار و امور غیبی در دل عارف، کشف کردن، آشکار ساختن، کشف، جمع مکاشفات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاشقه
تصویر معاشقه
مهرورزی، هم مهری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
دل آگاهی، اشراق، الهام، درک، کشف، تفکر
فرهنگ واژه مترادف متضاد