جدول جو
جدول جو

معنی مچمچه - جستجوی لغت در جدول جو

مچمچه(مَ مَ چَ / چِ)
آوازی که کشتی گیر به هنگام شروع کشتی، آنگاه که دستی به بازو می زند، برمی آورد و سپس دست حریف را می گیرد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مچمچه
آوازی که کشتی گیر بهنگام شروع کشتی آنگاه که دستی ببازو میزند بر میاورد و سپس دست حریف را میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
مچمچه((مَ مَ چَ یا چِ))
آوازی که کشتی گیر به هنگام شروع کشتی آنگاه که دستی به بازو می زند برمی آورد و سپس دست حریف را می گیرد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چمچه
تصویر چمچه
ملاقه، قاشق بزرگ، کفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کرکفیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه، آردن، کفچه، برای مثال غریبی گرت ماست پیش آورد / دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ (سعدی - ۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
(چُ / چَ چَ / چِ)
قاشق و کفگیر کوچک. (آنندراج). ملاغه و ملعقه و کفگیر. (ناظم الاطباء). چمچم. خطیفه. (منتهی الارب) :
غریبی گرت ماست پیش آورد
دوپیمانه آبست و یک چمچه دوغ.
سعدی.
آن دیگ لب شکستۀ صابون پزی ز من
آن چمچمۀ هریسه و حلوا از آن تو.
وحشی.
ز طباخی او شدم غصه خور
دلی دارم از غصه چون چمچه پر.
وحید (از آنندراج).
و رجوع به چمچم و ملاغه و کفگیر شود، در لهجۀ قزوین، به معنی خاک انداز، در لهجه قزوین، قاشق چوبی بزرگ، جام و پیالۀ چوبین. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
قاشق و کفگیر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
((چَ یا چُ یا چِ))
کفگیر، قاشق بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
قاشق
فرهنگ واژه فارسی سره
کفگیر، ملعقه، قاشق، آبگردان، ملاقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از ابزار بنایی
فرهنگ گویش مازندرانی