در ترکی، به معنی فولاد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایرۀ مسطح است. که بوسیلۀ تخته هایی به یکدیگر متصل شده و درآن شراب، سرکه و غیره ریزند. (حاشیۀ برهان قاطع چ دکتر معین). بشکه. خمرۀ چوبین. و رجوع به بشکه شود، ظرفی آهنی یا حلبی، مخصوص نگاه داشتن نفت و روغن و امثال آن. در تداول عامه انواع ظرفهای کوچک یا بزرگی که حلبی سازان از حلب یا آهن سفید برای نگاهداری نفت یا روغن و امثال آن سازند. پیت. بشکۀ حلبی. چلیک نفت. جانفتی. چلیک روغن. چلک. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). پیت حلبی. و رجوع به پیت و بشکه شود
در ترکی، به معنی فولاد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایرۀ مسطح است. که بوسیلۀ تخته هایی به یکدیگر متصل شده و درآن شراب، سرکه و غیره ریزند. (حاشیۀ برهان قاطع چ دکتر معین). بشکه. خمرۀ چوبین. و رجوع به بشکه شود، ظرفی آهنی یا حلبی، مخصوص نگاه داشتن نفت و روغن و امثال آن. در تداول عامه انواع ظرفهای کوچک یا بزرگی که حلبی سازان از حلب یا آهن سفید برای نگاهداری نفت یا روغن و امثال آن سازند. پیت. بشکۀ حلبی. چلیک نفت. جانفتی. چلیک روغن. چَلَک. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). پیت حلبی. و رجوع به پیت و بشکه شود
دهی از دهستان رحمت آباد، بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 25 هزارگزی شمال باختری راه میاندوآب به مهاباد واقع است. جلگه و معتدل است و 448 تن سکنه دارد. آبش از زرینه رود و سیمین رود. محصولش غلات، چغندر، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان رحمت آباد، بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 25 هزارگزی شمال باختری راه میاندوآب به مهاباد واقع است. جلگه و معتدل است و 448 تن سکنه دارد. آبش از زرینه رود و سیمین رود. محصولش غلات، چغندر، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
پادشاه همه پادشاهان. (دهار). پادشاه و خداوند. ج، ملکاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صاحب ملک. (از اقرب الموارد) : گفت حاشا که بود با آن ملیک در خداوندی کس دیگرشریک. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 253). جمله مرغان ترک کرده جیک جیک هم زبان و یار داود ملیک. مولوی (ایضاً ص 391). - ملیک النحل، شاه زنبوران. (منتهی الارب) (آنندراج). پادشاه زنبوران عسل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - ملیک دین، مالک دین. خدای تعالی: آتش صنعت اگر غمگین کند سوزش از امر ملیک دین کند آتش طبعت اگر شادی دهد اندر او شادی ملیک دین نهد. مولوی. - ملیک سماوات، مالک آسمانها. خدای متعال: ملیک سماوات و خلاق ارضین به فرمان او هرچه علوی و سفلی. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2 ص 141). - ملیک مقتدر، پادشاه توانا: عند ملیک مقتدر. (قرآن 55/54). - ، خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
پادشاه همه پادشاهان. (دهار). پادشاه و خداوند. ج، مُلَکاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صاحب ملک. (از اقرب الموارد) : گفت حاشا که بود با آن ملیک در خداوندی کس دیگرشریک. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 253). جمله مرغان ترک کرده جیک جیک هم زبان و یار داود ملیک. مولوی (ایضاً ص 391). - ملیک النحل، شاه زنبوران. (منتهی الارب) (آنندراج). پادشاه زنبوران عسل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - ملیک دین، مالک دین. خدای تعالی: آتش صنعت اگر غمگین کند سوزش از امر ملیک دین کند آتش طبعت اگر شادی دهد اندر او شادی ملیک دین نهد. مولوی. - ملیک سماوات، مالک آسمانها. خدای متعال: ملیک سماوات و خلاق ارضین به فرمان او هرچه علوی و سفلی. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2 ص 141). - ملیک مقتدر، پادشاه توانا: عند ملیک مقتدر. (قرآن 55/54). - ، خدای تعالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
خا وند خدا وند، شهریار صاحب ملک، صاحب خداوند، پادشاه:جمع ملکاء، خدای تعالی. یا ملیک سماوات. خدای متعال: (ملیک سماوات و خلاق ارضین بفرمان او هر چه علوی و سفلی) (منوچهری. د. چا. 141: 2)
خا وند خدا وند، شهریار صاحب ملک، صاحب خداوند، پادشاه:جمع ملکاء، خدای تعالی. یا ملیک سماوات. خدای متعال: (ملیک سماوات و خلاق ارضین بفرمان او هر چه علوی و سفلی) (منوچهری. د. چا. 141: 2)