جدول جو
جدول جو

معنی موگیر - جستجوی لغت در جدول جو

موگیر
گیرندۀ مو، آنچه بدان موی از نوک قلم و غیره بگیرند و آن از اسباب میز تحریر است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موسیر
تصویر موسیر
گیاه علفی پایا خودرو و خوراکی شبیه سیر از تیرۀ نعناعیان با گل های سرخ یا بنفش که بلندیش تا ۳۰ سانتی متر می رسد و در طب قدیم برای تقویت معده به کار می رفته، سیر کوهی، سیر صحرایی، سقوردیون، اسقوردیون، اشقردیون، ثوم برّی، بلبوس، سیر مو
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
الفت گیرنده، انس گیرنده، عادت گیرنده، معتادشونده، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُو)
عرق گیر و آن نمدی باشد که بر پشت اسب نهند و بر بالای آن زین گذارند و بعربی لبد گویند. نمد زین. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، اسب آهسته رو، پالان، پرکننده و آگنده کننده زین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَیْ یِ)
کسی که مایل و شایق باشد معاشرت زنان را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سیری است که ترشی و آچار سازند از آن، سیر کوهی، ثوم بری، حافظالاجساد، سیر صحرایی، سیر مو، ثوم الحیه، (از یادداشت مؤلف)، اسم فارسی بصل الزیز است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، سیری است کوهی که از آن آچار سازند و در سرکه پرورند و با طعام خورند و آن را کلاسیر نیز گفته اند زیرا که کلا به معنی پشته آمده و به عربی آن را ثوم الحیه و به یونانی سقوردیون خوانند، (از انجمن آرا)، گیاهی است از تیره سوسنی ها شبیه سیر که ریشه اش فقط یک پیاز درشت است، برگهایش باریک و دراز و گلهایش بنفش مایل به قرمزند، گل آذینش خوشۀ ساده است، در حدود 40 گونه از این گیاه شناخته شده که همگی در نواحی معتدل و مناطق بحرالرومی می رویند، برخی از گونه های موسیر را در باغ به عنوان گل زینتی نیز می کارند، پیاز این گیاه خوراکی است و در ترشیها و اغذیه بکار می رود و بویش از سیر کمتراست، در تداول جهت از بین بردن انقباضات دردناک معده و روده تجویز می شود، بصل الزیز، اشقردیون، بلبوس
لغت نامه دهخدا
که موش را بگیرد، آن که موش را بگیرد، انسان یا حیوانی که موش را بگیرد، (از یادداشت مؤلف)،
تله، تله که موش را بگیرد، (یادداشت مؤلف)، زغن و غلیواج، (ناظم الاطباء)، موشخوار، گوشت ربا، جنگلاهی، خاد، (یادداشت مؤلف)، به معنی غلیواژ است، (فرهنگ اوبهی)، به معنی موشخوار است، (فرهنگ جهانگیری)، غیلواژ، زغن، (لغت فرس اسدی)، رخمه، (بحر الجواهر)، نوعی از جوارح طیور که چند کبوتری است، کوچکترین از جوارح طیور، قسمی از مرغان شکاری خرد به اندازۀ کبوتری، گوشت ربا، گوشت ربای، غلیواژ، انوق، موش ربا، غلیواج، زغن، پند، بند، ابوالخطاب، حدات، حداه، (یادداشت مؤلف)، غلیواج را گویند که زغن است، (برهان) (آنندراج)، رجوع به موشخوار شود، باشه، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ / کِ)
نوگرفت. که تازه شکار شده باشد: شصر، دوختن چشم باز نوگیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره سوسنی ها شبیه سیر که ریشه اش فقط یک پیاز درشت است. برگهایش باریک و دراز و گلهایش بنفش مایل به قرمزند. گل آذینش خوشه ساده است در حدود 40 گونه از این گیاه شناخته شده که همه در نواحی معتدل و مناطق بحرالرومی میرویند. برخی از گونه های موسیر را در باغ بعنوان گل زینتی نیز میکارند. پیاز این گیاه خوراکی است و در ترشی ها و اغذیه بکار برده میشود و بویش از سیر کمتر است. در تداوی جهت از بین بردن انقباضات دردناک معده و روده تجویز میشود بصل الزیز اشقردیون بلبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسیر
تصویر موسیر
گیاه پایا از تیره سوسنی ها که پیاز آن خوردنی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوگیر
تصویر خوگیر
آنس
فرهنگ واژه فارسی سره
آمخته، اخت، دمساز، معتاد
متضاد: نامانوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سیرکوهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد