بادهایی که برگردانند زمین را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بادها که از هر جهت وزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بادها که مختلف وزد از هر جهتی. (غیاث) (آنندراج). بادهای متفاوت درجستن. (مهذب الاسماء)
بادهایی که برگردانند زمین را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بادها که از هر جهت وزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بادها که مختلف وزد از هر جهتی. (غیاث) (آنندراج). بادهای متفاوت درجستن. (مهذب الاسماء)
شهرهایی که برگردانده شدند برقوم لوط. (منتهی الارب). شهرهای قوم لوط که زیر و زبر و سرنگون شدند. (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از آنندراج). دیه های برگردیدۀ مداین لوط. باژگون شدگان از شهرهای لوط. و طبری از محمد بن کعب قرظی نقل کرده است که مؤتفکات پنج شهر بوده است و آن: صعبه، صعده، عمره، دوما، و سدوم می باشد. پنج یا چهار شهر لوط که به روایت تورات به آتش آسمانی بسوخت و به روایات اسلامی بر زمین فروشد و آن سدوم و سه یا چهار شهر دیگر است. (یادداشت مؤلف). شهرهای قوم لوط. واحد آن مؤتفکه است. (مهذب الاسماء). و رجوع به مؤتفکه شود. بعد از آن ابراهیم با برادرزادۀ خویش لوط هجرت کرد و از آنجا به زمین فلسطین رفت. جایی که مؤتفکات خوانند و آن پنج پاره دیه بود و قوم لوط آنجا بودند، پس لوط آنجا بماند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 190). لوط... برادرزادۀ ابراهیم (ع) بود و به قولی پسرعم ابراهیم بود و ساره خوار او بود و خدای تعالی او را نبوت داد و به ولایت مؤتفکات فرستاد هفت شهر بود. بعضی مورخان گویند ولایت در بیابانی بود که میان سیستان و کرمان است و بعضی گویند مغرب بود. (از تاریخ گزیده ص 35)
شهرهایی که برگردانده شدند برقوم لوط. (منتهی الارب). شهرهای قوم لوط که زیر و زبر و سرنگون شدند. (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از آنندراج). دیه های برگردیدۀ مداین لوط. باژگون شدگان از شهرهای لوط. و طبری از محمد بن کعب قرظی نقل کرده است که مؤتفکات پنج شهر بوده است و آن: صعبه، صعده، عمره، دوما، و سدوم می باشد. پنج یا چهار شهر لوط که به روایت تورات به آتش آسمانی بسوخت و به روایات اسلامی بر زمین فروشد و آن سدوم و سه یا چهار شهر دیگر است. (یادداشت مؤلف). شهرهای قوم لوط. واحد آن مؤتفکه است. (مهذب الاسماء). و رجوع به مؤتفکه شود. بعد از آن ابراهیم با برادرزادۀ خویش لوط هجرت کرد و از آنجا به زمین فلسطین رفت. جایی که مؤتفکات خوانند و آن پنج پاره دیه بود و قوم لوط آنجا بودند، پس لوط آنجا بماند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 190). لوط... برادرزادۀ ابراهیم (ع) بود و به قولی پسرعم ابراهیم بود و ساره خوار او بود و خدای تعالی او را نبوت داد و به ولایت مؤتفکات فرستاد هفت شهر بود. بعضی مورخان گویند ولایت در بیابانی بود که میان سیستان و کرمان است و بعضی گویند مغرب بود. (از تاریخ گزیده ص 35)
نام هر یک از شهرهای لوط. ج، مؤتفکات. (یادداشت مؤلف) : گویند در نزدیکی سلمیه بوده در شام، با اهالی اش یکجا سرنگون شد. فقط صد تن جان به سلامت بردند. صد خانه برای آن صد نفر ساختند و آن حوزه را سلم مأته نام دادند و بعد به سلمیه معروف شد. حضرت علی علیه السلام در نکوهش اهل بصره فرموده: یا اهل المؤتفکه! تاکنون سه بار ائتفاک (انقلاب) واقع شد و برخداست که بار چهارم این بلا را نازل کند. از این مطلب چنین برمی آید که ائتفاک به معنی انقلاب است و بعضی گفته اند: مراد از مؤتفکه مداین قوم لوط می باشد. (از معجم البلدان). شهری باستانی بوده در شام در نزدیکی سلمیه، پس از ویران شدن، مردم آن به سلمیه کوچ کرده اند. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به مؤتفکات شود
نام هر یک از شهرهای لوط. ج، مؤتفکات. (یادداشت مؤلف) : گویند در نزدیکی سلمیه بوده در شام، با اهالی اش یکجا سرنگون شد. فقط صد تن جان به سلامت بردند. صد خانه برای آن صد نفر ساختند و آن حوزه را سلم مأته نام دادند و بعد به سلمیه معروف شد. حضرت علی علیه السلام در نکوهش اهل بصره فرموده: یا اهل المؤتفکه! تاکنون سه بار ائتفاک (انقلاب) واقع شد و برخداست که بار چهارم این بلا را نازل کند. از این مطلب چنین برمی آید که ائتفاک به معنی انقلاب است و بعضی گفته اند: مراد از مؤتفکه مداین قوم لوط می باشد. (از معجم البلدان). شهری باستانی بوده در شام در نزدیکی سلمیه، پس از ویران شدن، مردم آن به سلمیه کوچ کرده اند. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به مؤتفکات شود
نعت فاعلی از ائتفاک. (از منتهی الارب مادۀ اف ک). منقلب گردیده. زیر و زبر شده و سرنگون گشته از زلزله. (ناظم الاطباء) ، برگرداننده و بازگرداننده از چیزی. (غیاث) (آنندراج) ، صاحب شک. (حاشیه مثنوی چ خاور). شک کننده. شکاک. دیرباور: کاروانی دید از دور آن ملک گفت میری را که رو ای مؤتفک. مولوی (مثنوی دفتر ششم ص 358 چ خاور). ، دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
نعت فاعلی از ائتفاک. (از منتهی الارب مادۀ اف ک). منقلب گردیده. زیر و زبر شده و سرنگون گشته از زلزله. (ناظم الاطباء) ، برگرداننده و بازگرداننده از چیزی. (غیاث) (آنندراج) ، صاحب شک. (حاشیه مثنوی چ خاور). شک کننده. شکاک. دیرباور: کاروانی دید از دور آن ملک گفت میری را که رو ای مؤتفک. مولوی (مثنوی دفتر ششم ص 358 چ خاور). ، دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)