جدول جو
جدول جو

معنی مؤتشب - جستجوی لغت در جدول جو

مؤتشب(مُءْ تَ شِ)
درهم پیچیده. (منتهی الارب) ، گروه درهم آمیخته و مجتمع گشته. (ناظم الاطباء). مجتمع و به هم درآمیخته. (آنندراج). به هم درآمیخته و مجتمع گشته، برآغالاینده. برانگیزنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مؤتشب(مُءْ تَ شَ)
آنکه در نسب خود غیرخالص باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُءْ تَ غَ)
مهلکه. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به مهلکه شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ لِ)
نعت فاعلی از ایتلاق. برق درخشنده. (از منتهی الارب). رجوع به ایتلاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ لِ)
نعت فاعلی از ائتلاف. (منتهی الارب). رجوع به ائتلاف شود. مجتمع گشته و سازواری نموده. (ناظم الاطباء). سازوارآینده. (غیاث) (آنندراج) ، (اصطلاح رجالی) در اصطلاح اهل حدیث اتفاق اسم دو نفر راوی است در خط و اختلاف بین همان دو اسم است در تلفظ خواه اختلاف از حیث نقطه باشد یا از حیث شکل. اتفاق دو اسم در خطو اختلاف آن دو از حیث نقطه، مانند ’اخیف’ و ’اخنف’ اما اتفاق دو اسم در خط، و اختلاف در شکل یعنی اعراب، مانند ’سلاّم’ و ’سلام’. و مراد از اسم در این مورد اسمی است که با علم مرادف باشد و در این صورت شامل لقب و کنیه هم خواهد گردید. (از شرح نخبه). حدیثی است که اسامی یا صفات دو یا چند تن از راویان آن متفق الکتابه و مختلف اللفظ باشد، مانند ’جریر و حریر’، ’بریدو یزید’، ’بشار و یسار’. (از یادداشت لغت نامه). و رجوع به فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ کِ)
نعت فاعلی از ائتکال. (از منتهی الارب، مادۀ اک ل). عضوی که خورد بعضی از آن بعض دیگر را. (منتهی الارب). عضو خورنده بعض آن مر بعض دیگر را. (آنندراج). خورده شده، خشم گیرنده. خشمگین شده. (ناظم الاطباء). خشم گرفته، برانگیخته شده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ قِ)
نعت فاعلی از ائتقاط، (از منتهی الارب، مادۀ اق ط). سازندۀ کشک. (ناظم الاطباء). سازندۀ اقط و اقط پینوست که آن را قروت و کشک نیز گویند و آن ماست از جغرات خشک کرده شده است آن را نانخورش سازند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ فِ)
نعت فاعلی از ائتفاک. (از منتهی الارب مادۀ اف ک). منقلب گردیده. زیر و زبر شده و سرنگون گشته از زلزله. (ناظم الاطباء) ، برگرداننده و بازگرداننده از چیزی. (غیاث) (آنندراج) ، صاحب شک. (حاشیه مثنوی چ خاور). شک کننده. شکاک. دیرباور:
کاروانی دید از دور آن ملک
گفت میری را که رو ای مؤتفک.
مولوی (مثنوی دفتر ششم ص 358 چ خاور).
، دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ فِ)
لازم شونده. (منتهی الارب مادۀ اف ظ) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ عِ)
وعده پذیرنده. (منتهی الارب، مادۀ وع د) (ازمنتهی الارب). آنکه وعده کسی را می پذیرد. (ناظم الاطباء) ، با هم وعده بدی کننده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وعده بدی کننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ مَ)
قاسم بن هارون الرشید عباسی متولد 173 و متوفای 208 هجری قمری هارون الرشید او را در زمان خود پس از دو برادر به ولیعهدی منصوب کرد. ورجوع به قاسم مؤتمن و مجمل التواریخ و القصص ص 349 و تاریخ گزیده ص 304 و 308 و تاریخ الخلفا ص 205 شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ طِ)
نعت فاعلی از ائتطام. (منتهی الارب، مادۀ اطم). به مرض اطام گرفتار شونده. رجوع به ائتطام شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ صِ)
نعت فاعلی از ائتصار. رجوع به ائتصار شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ شِ رَ)
زن که دندانهای خود پاک و نیکو کرده باشد. مستأشره. (منتهی الارب، مادۀ اش ر). زنی که خواهش می کند دندانهای وی را خوب و نیکو سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَنَ)
خر گوشناک. مؤرنبه. (منتهی الارب، مادۀرن ب). مرنبه. (منتهی الارب) ، کساء مؤرنب، گلیمی که رشته های آن مخلوط پشم خرگوش باشد. (ناظم الاطباء). گلیم خرگوشرنگ. مرنبانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ)
نعت فاعلی از ائتساء. پیشواگیرنده کسی را. (آنندراج). مقلد و پیرو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ زِ)
نعت فاعلی از ائتزار. پوشندۀ ازار. (آنندراج) (از منتهی الارب مادۀ ازر). آنکه شلوار و ازار می پوشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ)
نعت فاعلی از ایتلاء. (از منتهی الارب). رجوع به ایتلاء شود. سوگندخورنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ مَ)
یکی از صفات باری تعالی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَتْ تَ)
کج. (آنندراج).
- مؤتب الظفر، مرد کج ناخن. (منتهی الارب) (از آنندراج). مردی که ناخن وی کج و خمیده و معوج باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَنِ)
آن که به طعام اشتها ندارد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ)
استخوان شکستۀ به شده. (ناظم الاطباء). استخوان که شکستگی آن به شده باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ شِ)
نعت فاعلی از ائتشار. آن که دندانهای خود را خوب و نیکو کردن خواهد. (آنندراج). مؤتشره. رجوع به ائتشار و مؤتشره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَشْ شِ)
برآغالاننده و برانگیزنده. (آنندراج). آنکه می آغالاند و فتنه برمی انگیزد. (ناظم الاطباء). مؤتشب. رجوع به مؤتشب شود، درهم پیچاننده چنانکه درختان را، آنکه درهم می پیچاند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَشْ شَ)
مرد آمیخته نژاد که نسبش غیرخالص بود. (ناظم الاطباء). مؤتشب. رجوع به مؤتشب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَتْ تِ)
جامۀ اتب پوشیده. (ناظم الاطباء). رجوع به اتب شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ زَ)
جای بستن ازار و شلوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ مَ)
نعت مفعولی از ائتمان. (از منتهی الارب، مادۀ ام ن). اعتماد کرده شده و امین گرفته شده. (ناظم الاطباء). موثق. امین. (یادداشت مؤلف). معتمد و امین. (غیاث) :
دیر نپاید که به امر ملک
گردی بر ملک جهان مؤتمن.
فرخی.
گفت اگر صد ره کنی تو راست، من
کژ شوم چون کژ شوی ای مؤتمن.
مولوی.
دست سوی خاک برد آن مؤتمن
خاک خود را درکشید از وی علن.
مولوی.
مثل: المستشار مؤتمن. (یادداشت مؤلف) :
گفت پیغمبر بکن ای رای زن
مشورت کالمستشار مؤتمن.
مولوی.
مشورت با عقل کردم گفت: حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن.
حافظ.
و رجوع به ائتمان شود، استوار داشته شده. (یادداشت مؤلف). استوارداشته. ج، مؤتمنون. (مهذب الاسماء) ، زنهاردار. زینهاردار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُءْتَ)
نعت فاعلی از اتواء (ایتواء). کسی که پناه و جای می دهد دیگری را. (از منتهی الارب، مادۀ اوی). آن که منزل می دهد کسی را و پذیرایی می کند، مهربان و مشفق و با رحم و مروت و دلنواز. (ناظم الاطباء). بخشنده و ترحم کننده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ وِ)
آن که سیاست و حراست می کند مال را، آن که اصلاح می کند و آراسته می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءْ تِ نَ)
مؤتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به مؤتن شود
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ نِ)
نعت فاعلی از ائتناف. (منتهی الارب، مادۀ ان ف). از سر گیرندۀ کاری و آغازکننده آن. (آنندراج). آغازکننده و ابتداکننده. آن که کاری را از سر می گیرد، پیش آینده و نزدیک شونده و آینده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ نَ)
مرغزار ستور نارسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ تَ مِ)
نعت فاعلی از ائتمان. (منتهی الارب). اعتمادکننده. (ناظم الاطباء). رجوع با ائتمان شود، امین گیرنده، بی بیم و ترس گرداننده. (از منتهی الارب) ، امین. (ناظم الاطباء) ، امین و وکیلی که دارای امانت باشد. (ناظم الاطباء). امانتدار و این اسم فاعل است از ائتمان مأخوذ از امانت. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مو تاب
تصویر مو تاب
کسی که ریسمان مویین تابد
فرهنگ لغت هوشیار