جدول جو
جدول جو

معنی مونس - جستجوی لغت در جدول جو

مونس
(دخترانه)
همنشین و همراز، همدم
تصویری از مونس
تصویر مونس
فرهنگ نامهای ایرانی
مونس
انس گیرنده، انس گرفته، همدم
تصویری از مونس
تصویر مونس
فرهنگ فارسی عمید
مونس
(نَ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 34هزارگزی جنوب اهواز با 400 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن ماشین رو است. ساکنان از طایفۀ هوشیمه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مونس
(نِ)
مونس الاستاد، مونس خادم، مونس المظفر، امیرالامرای دربار عباسیان معاصر مقتدر باﷲ و القاهر باﷲ بود و القاهر باﷲ به کمک او و ابویعقوب اسحاق نوبختی به خلافت نشست و به دست خود قاهربه قتل رسید. مونس سری بس بزرگ داشت چون مغزش را درآورند شش رطل بغدادی بود. (از تاریخ گزیده صص 340-343). رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 373 و 374 و فهرست خاندان نوبختی و حبیب السیر چ خیام فهرست ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
مونس
(نِ)
انس دهنده، انس گرفته. خوگاره. خوگر. (ناظم الاطباء). همراز. (مهذب الاسماء). انیس. مأنوس. همنفس. رفیق. انس. (یادداشت مؤلف). همدم. (غیاث) (آنندراج). آرام دهنده. (آنندراج) (غیاث) (دهار). شادکننده. (دهار) :
می بر کف من نه که طرب را سبب این است
آرام من و مونس من روز و شب این است.
منوچهری.
خواندن قرآن و زهد و علم و عمل
مونس جانند هر چهار مرا.
ناصرخسرو.
با دل رنجور در این تنگ جای
مونس من حب رسول است و آل.
ناصرخسرو.
مونس جان و دل من چیست تسبیح و قران
خاک پای خاطر من چیست اشعار و خطب.
ناصرخسرو.
هرچیز که در هر دو جهان بستۀ آنی
آن است تو را در دو جهان مونس و معبود.
ناصرخسرو.
مونس من همه ستاره بود
قاصد من همه صبا باشد.
مسعودسعد.
مونسم شمع و هر دو تن گریان
من ز هجر بت آن ز مهر لگن.
مسعودسعد.
آباد بر آن شاه که دارد چو تو مونس
آباد بر آن شهر که دارد چو تو داور.
امیرمعزی.
ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم.
نظامی.
عدل تو قندیل شب افروز تست
مونس فردای تو امروز تست.
نظامی.
ای غمت روز و شب به تنهایی
مونس عاشقان سودایی.
عطار.
وقت است خوش آن را که بود ذکر تو مونس
ور خود بود اندر شکم حوت چو یونس.
سعدی (گلستان).
ای مرهم جان و مونس جانم
چندین به مفارقت مرنجانم.
سعدی.
از من جدا مشو که توام نور دیده ای
آرام جان و مونس قلب رمیده ای.
حافظ.
- انیس و مونس شدن، همدم و همراز شدن. همنفس و همنشین گشتن:
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیدۀ ما را انیس و مونس شد.
حافظ.
- مونس آمدن، مونس شدن. همدم و همنفس گشتن:
چو تنها بوی گریه ات مونس آید
به ویران درون جغد مسعود باشد.
ناصرخسرو.
و رجوع به ترکیب مونس شدن شود.
- مونس شدن، همدم گشتن. همنفس شدن. خوگر و انیس گشتن:
گربه دست عالم آید زین عمل بیرون رود
کز فواید در وظایف مونس دانا شود.
ناصرخسرو.
تنها همه شب من و چراغی
مونس شده تا به گاه روزم.
خاقانی.
مونس خسرو شده دستور و بس
خسرو و دستور و دگر هیچکس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
مونس
انس و خو گرفته، همنفس، مانوس و انیس
تصویری از مونس
تصویر مونس
فرهنگ لغت هوشیار
مونس
((نِ))
انس گرفته، همدم
تصویری از مونس
تصویر مونس
فرهنگ فارسی معین
مونس
اسم آشنا، انیس، جلیس، دمخور، دمساز، مصاحب، مقترن، همدم، هم راز، همنشین، یار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مونا
تصویر مونا
(دخترانه)
نام یک الهه، منا، امیدها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یونس
تصویر یونس
(دخترانه و پسرانه)
کبوتر، نام پسر امتای، یکی از پیامبران بنی اسرائیل، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مونث
تصویر مونث
زن، ماده، مادینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مونل
تصویر مونل
آلیاژی تشکیل شده از مس و ۶۰ تا ۷۰ درصد نیکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اونس
تصویر اونس
واحد اندازه گیری وزن برابر ۲۸/۳۵ گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسس
تصویر موسس
تاسیس کننده، بنیان گذار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یونس
تصویر یونس
دهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۰۹ آیه
فرهنگ فارسی عمید
شیرین بج (ذرت شیزین) از گیاهان گونه ای ذرت که آنرا ذرت خوشه یی شیرین گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجنس
تصویر مجنس
مرکب از اجناس مختلف
فرهنگ لغت هوشیار
مادینه ماده زن زن ماده مادینه مقابل مذکر نر نرینه. جنس ماده انسان و حیوان و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موند
تصویر موند
فرانسوی ویشات (فضای باز فضای دلپذیر) مجموعه افراد یک محوطه: (رستوارن... موند عالی دارد)، (ژیگولوها) محل اجتماع دختران و پسران مورد توجه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
آلیاژی است از مس (28 درصد) نیکل (67 درصد) آهن (3 درصد) و مقادیری اندک از کربن سیلیسیوم و منگنز
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بنیاد چیزی را بر پا مینهد و بنا میکند، پایه کذار، بنانهاده، بنیانگذار آنکه با خود حرف میزند و زمزمه میکند، وسواسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبنس
تصویر مبنس
گریزنده از شر و بدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونس
تصویر قونس
بالای سر، بالای خود، میانه را
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی از پیمانه ها در روم قدیم 12، 1 لیور، در فرانسه قدیم 16، 1 لیور معادل 594، 30 گرم، در انگلستان وزنی معادل 35، 28 گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اونس
تصویر اونس
((اُ))
در انگلستان، وزنی معادل 35/28 گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مونه
تصویر مونه
((نِ))
خاصیت، خاصیت طبیعی چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موند
تصویر موند
((مُ))
وضع، حال، موقعیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مونه
تصویر مونه
ایده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موسس
تصویر موسس
بنیانگزار، بنیانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مونث
تصویر مونث
مادینه، ماده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مونث
تصویر مونث
Female
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مانند، شبیه، مانده ی غذا یا هرچیز کهنه و فاسد شده، در مقام کنایه: به دختر یا پسری گفته شود که دیر ازدواج کنند.، پشخار، پس مانده ی خوراک یا نوشیدنی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مونث
تصویر مونث
feminina
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مونث
تصویر مونث
kobiecy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مونث
تصویر مونث
женский
دیکشنری فارسی به روسی