جدول جو
جدول جو

معنی مومنا - جستجوی لغت در جدول جو

مومنا
(مُءْ مِ)
از مردم گناباد و از شعرای قرن یازدهم هجری و گویا برادر شیخ ملامحمد فارسی است. کمال خلق و مهربانی داشته. به هند رفته و از آنجا سه بار به زیارت کعبه مشرف شده است. رباعی زیر از اوست:
مؤمن ! آنان که خوب می خوانندت
احوال درون بد نمی دانندت
عمری بودی چنانچه خود می دانی
یک چند چنان بزی که می دانندت.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 311)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مومنه
تصویر مومنه
مؤنث واژۀ مؤمن، متدین، با ایمان، از نام های خداوند، خطابی معترضانه به مردان، چهلمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای هشتادوپنج آیه
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای سیاه رنگ شبیه قیر که با آن اجساد مردگان را نگه داری می کنند، خوپخین
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
موی چینه. موچینه. ملقاط. منقاش. موچنه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موچینه شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی است از دهستان ترگور بخش سلواناشهرستان ارومیه در نوزده هزارگزی شمال باختری سلوانا با 620 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت زند انار و رومان است. (از برهان) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ مِ)
مشهور به مؤمن کلو. نسبت تخلص از ولایت نی ریز فارس دارد. مدتها در اصفهان بوده، بعد به هند و از آنجا به زیارت کعبه رفته. از اوست:
بر هر ورقی که وصف آن موست
چون کاغذ مشک بسته خوشبوست.
# # #
عشق به هر خاطری که راه ندارد
هست بلادی که پادشاه ندارد.
(از تذکرۀ نصرآبادی صص 386-387)
لغت نامه دهخدا
جمع مومنه، زنان گرویده باور داران: زن جمع مومنه زنانی که بخدای ورسول ایمان آورده اند: جمیع مومنین و مومنات ومسلمین ومسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای خ
فرهنگ لغت هوشیار
مومنه در فارسی مونث مومن بنگرید به مومن مونث مومن زنی که بخدا و رسول ایمان دارد، جمع مومنات
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده باور داری گرویدگی مومن بودن ایمان داشتن: ... هر چند که به جهت مومنی فاضلتر است
فرهنگ لغت هوشیار
دارویی که مرده را بدان حنوط کنند مومیایی. توضیح مصریان قدیم در حنوط کردن اجساد مردگان مهارت داشتند و طریقه حنوط کردن این بود که نخست نعش میت را شکافته امعا و احشا و دیگر اعضای درون او را بیرون آورده جای آنها با ادویه و عطریات از قبیل مروکاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را بخود جذب کرده جسد را از فساد نگاه می داشتند سپس بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت میگذاشتند آنگاه بیرون آورده در کتانی که با عطریات و ادویه خوشبو پرورش یافته بود پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می نهادند یا مومیای انسانی، جسد حنوط شده، ماده ای قهوه یی یا سیاه رنگ و نیم جامد که در نتیجه اکسیده شدن هیدرو کربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر نفتی زیر زمینی هستند پیدا میشود. مومیایی در حقیقت عبارت از یک نوع قیر طبیعی است که غالبا مخلوط با شن و خاک میباشد و بنابراین نوعی آسفالت طبیعی همیشه در محل هایی که مومیایی پیدا میشود بوجود میاید. مومیایی در 100 درجه حرارت ذوب میگردد و وزن مخصوصش در حدود 2، 1 است. در ترکیبش علاوه بر هیدروکربور اکسیژن و ازت و گاهی گوگرد هم وجود دارد. از حل کردن مومیایی در روغن ماده نرم و خمیری شکلی بدست میاید که سابقا بر روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده میمالیدند قیر طبیعی زفت زومی عرق الجبال قیر معدنی زفت زفت یابس زفت البحر حمر کفرالیهود قفرا لیهود آسفالت معدنی آسفالت. توضیح مومیای اخیر در غارهای بعضی کوهها (از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب) از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد، شرب محلول آنرا در روغنهاو ضماد آنرا جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره شدن عصب و عضله در طب قدیم تجویز میکردند. در عهد صفویه مو میایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم بدست میاید متعلق به شاه بود و او یا آنرا می فروخت و یا برسم هدیه برای حکام و بزرگان میفرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای سیاه رنگ شبیه قیر که اجساد مردگان را با آن آغشته می کردند تا از تجزیه شدن آن جلوگیری کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
المؤمنين
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
Congregation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
congrégation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
gemeente
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
congregação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
kongregacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
خم کردن، خم شدن، جا به جا کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
собрание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
громада
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
การชุมนุม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
جماعت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
Gemeinde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
ibada
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
קָהָל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
集会
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
회중
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
jemaat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
সমবেত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
सभा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
congregazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
congregación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مومنان
تصویر مومنان
会众
دیکشنری فارسی به چینی