جدول جو
جدول جو

معنی مولود - جستجوی لغت در جدول جو

مولود
(دخترانه)
آنکه به دنیا آمده، زاده شده
تصویری از مولود
تصویر مولود
فرهنگ نامهای ایرانی
مولود
فرزند، فرزاد
تصویری از مولود
تصویر مولود
فرهنگ واژه فارسی سره
مولود
زاییده شده، فرزند، کنایه از نتیجه، تولد
تصویری از مولود
تصویر مولود
فرهنگ فارسی عمید
مولود
متولد شده، بوجود آمده
تصویری از مولود
تصویر مولود
فرهنگ لغت هوشیار
مولود
((مُ))
زاییده شده، جمع موالید
تصویری از مولود
تصویر مولود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زایانی (مولوداتی) در فرزان، جشنی زنانه منسوب به مولود، منسوب و مربوط به موالید ثلثه، (وز آن اشکال بسیار است که هر یکی را از آن صورتی است کو بدان صورت از جملگی موجودات مولوداتی و امهاتی جداست.)، (فولکلور) میزبانی که نذری کرده است جلسه ای از زنان تشکیل می دهد (مرد حق ورود بجلسه ندارد) و زنی در آن بوعظ می پردازد و داستان عروس قریش را - که در آن عظمت فاطمه دختر پیغمبر تجلی می کند - روایت می نماید. همچنین واعظ شعری می خواند و ترجیع آنرا حاضران مجلس تکرار می کنند. زنان مجلس قطعه نخی را لای قران گذاشته گره زنند و نذر کنند که اگر نذرشان بر آورده شود خودشان مولودی بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
مولوده در فارسی مونث مولود بنگرید به مولود مونث مولود، جمع مولودات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولودی
تصویر مولودی
منسوب به مولود، گونه ای آواز مذهبی که به ویژه به مناسبت تولد پیامبر اسلام و خاندانش و در ستایش آنان می خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موعود
تصویر موعود
سررسید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موجود
تصویر موجود
باشنده، هستار، هستنده، پدیده، هستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مولوی
تصویر مولوی
مربوط به ولایت، در تصوف مولویه، در تصوف عنوان شیخ های متصوفه و علمای روحانی، نوعی کلاه دراز یا عمامۀ کوچک، برای مثال ساقی مگر وظیفۀ حافظ زیاده داد / کآشفته گشت طره و دستار مولوی (حافظ - ۹۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجود
تصویر موجود
به وجود آمده، هست شده، آفریده شده، وجوددارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقود
تصویر موقود
آتش افروخته افروخته افروخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موعود
تصویر موعود
وعده کرده شده، تقدیر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مودود
تصویر مودود
دوست داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجود
تصویر موجود
هست، مقابل نیست و معدوم
فرهنگ لغت هوشیار
مولوی در فارسی: دستار سوفیان کلاه درویشان خداوندی منسوب به مولی، عنوانی است برای شیوخ تصوف و ملایان و علمای روحانی. یا عمامه (دستار) مولوی. عمامه ای (دستاری) که مشایخ بر سر گذارند: (ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد کاشفته گشت طره و دستار مولوی) (حافظ. 346) یا کلاه مولوی. کلاه نمدی بلندی که گذارند: بر سر گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولوچ
تصویر مولوچ
ملچ و مولوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولوی
تصویر مولوی
((مُ یا مَ لَ))
منسوب به مولی، نوعی کلاه نمدی بلند که دراویش بر سر گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقود
تصویر موقود
((مَ یا مُ))
افروخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موعود
تصویر موعود
((مُ))
وعده کرده شده، وعده داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجود
تصویر موجود
((مُ))
آفریده، هست شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موعود
تصویر موعود
وعده داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجود
تصویر موجود
Available, Existing, Stock
دیکشنری فارسی به انگلیسی
disponível, existente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
dostępny, istniejący
دیکشنری فارسی به لهستانی
доступный , существующий
دیکشنری فارسی به روسی
доступний , існуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
beschikbaar, bestaand, aanwezig
دیکشنری فارسی به هلندی
verfügbar, existierend, vorhanden
دیکشنری فارسی به آلمانی
disponibile, esistente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
उपलब्ध , मौजूदा , मौजूद
دیکشنری فارسی به هندی
উপলব্ধ , বিদ্যমান , বিদ্যমান
دیکشنری فارسی به بنگالی