- موفقیه(مُ وَفْ فیَ)
شهری است که موفق برادر معتمد عباسی در هنگام جنگ با زنگیان در آنجا مسکن گزید از این رو به اسم او نامیده شد. (تاریخ ابن اثیر ج 7 صص 140-142)
معنی موفقیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میقات ها، محل قرارها، محلهای احرام بستن حجاج، وقت ها، هنگام ها، جمع واژۀ میقات
(مُ وَفْ فَ قی یَ)
لغت نامه دهخدا
توفیق. کامیابی. کامروایی. کامرانی. دست یابی به آرزو یا انجام دادن کاری. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به توفیق شود
(مُ وَفْ فَ)
لغت نامه دهخدا
محمد بن محمد موفقی. کاتب نزیل مصر. محدثی بود سخت بخشنده و نیکوکار و از پدرش ابوالحسین عبدالکریم بن احمد بن ابوجدار الصواف روایت دارد و ابومحمد عبدالعزیز نخشبی از او روایت کرده است. (از لباب الانساب). محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
(تِ)
لغت نامه دهخدا
نام مدینۀ منوره. (ناظم الاطباء). نام مدینۀ منوره صلی اﷲ علی ساکنها و سلم. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به مدینه شود
جمع متفقه، دانا نمایان اندیشمندان، جمع متفق، همیوختان همدستان ساز واران
در تازی نیامده چیری پیروز گری وانیتاری کام انجامی کامیابی کامروایی موفق بودن توفیق
مترقیه در فارسی: مونث مترقی: افزون شونده، بالا رونده، پیشرفته مونث مترقی: دول مترقیه
توفیق، بهره مندی، پیروزی، توفیق، فیروزمندی، کامروایی، کامیابی، کامکاری
متضاد: ناکامی
متضاد: ناکامی
