شیفته و عاشق و دیوانه. (غیاث) (آنندراج). واله. شیدا و مجنون: بدخو شود از عشرت او سخت نکوخو عاقل شود از صحبت او سخت موله. منوچهری. هرجا که مولهی چوفرهاد شیرین صفتی بر او گمارد. سعدی. ، مجازاً نوعی از انواع درخت بید که آن را بید مجنون نیز نامند. (آنندراج) (غیاث). - بید موله، بید مجنون. بید معلق. بید ناز. بید نگون. (یادداشت مؤلف). ، بچۀ جداکرده از مادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، موله . آب رهاکرده و روان شده به سوی دشت. (از اقرب الموارد). ورجوع به موله شود
شیفته و عاشق و دیوانه. (غیاث) (آنندراج). واله. شیدا و مجنون: بدخو شود از عشرت او سخت نکوخو عاقل شود از صحبت او سخت موله. منوچهری. هرجا که مولهی چوفرهاد شیرین صفتی بر او گمارد. سعدی. ، مجازاً نوعی از انواع درخت بید که آن را بید مجنون نیز نامند. (آنندراج) (غیاث). - بید موله، بید مجنون. بید معلق. بید ناز. بید نگون. (یادداشت مؤلف). ، بچۀ جداکرده از مادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مولَه ْ. آب رهاکرده و روان شده به سوی دشت. (از اقرب الموارد). ورجوع به مولَه ْ شود
موعظه. پند و نصیحت و آنچه را شخص از پند و نصیحت و وعد و وعید بیان می کند. (ناظم الاطباء) : موعظه های شافی در سلک عبارت کشیده است. (گلستان). و رجوع به موعظت و موعظه شود. - موعظه فرمودن، پند دادن. نصیحت کردن. اندرز گفتن: اینان را نصیحتی گوی و موعظه فرمای. (گلستان). - موعظه کردن، پند دادن و نصیحت کردن و وعظکردن. (ناظم الاطباء)
موعظه. پند و نصیحت و آنچه را شخص از پند و نصیحت و وعد و وعید بیان می کند. (ناظم الاطباء) : موعظه های شافی در سلک عبارت کشیده است. (گلستان). و رجوع به موعظت و موعظه شود. - موعظه فرمودن، پند دادن. نصیحت کردن. اندرز گفتن: اینان را نصیحتی گوی و موعظه فرمای. (گلستان). - موعظه کردن، پند دادن و نصیحت کردن و وعظکردن. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 12 هزارگزی شمال باختری الیگودرز با 387 تن سکنه. آب آن از قنات و چاه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 12 هزارگزی شمال باختری الیگودرز با 387 تن سکنه. آب آن از قنات و چاه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
مشعله. مشعل: یکیت مشعله باید یکی دلیل به راه دلیل خویش نبی گیر و از خردمشعل. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 249). چون نگیری سلسلۀ داود را حجت اینک داشت پیشت مشعله. ناصرخسرو. بد توان از خلق متواری شدن پس برملا مشعله در دست ومشک اندر گریبان داشتن. سنائی. دست صبا برفروخت مشعلۀ نوبهار مشعله داری گرفت کوکبۀ شاخسار. خاقانی. در شب حیرت گناه، راه امان گم کند پیش بود عفو او مشعلۀ اقتدار. خاقانی. به شب، هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر به روز، مشعلۀ تابناک داده به دستش. خاقانی. تا مگر مشغلۀ پاسبان بنشیند و مشعلۀ کاروانیان فرومیرد. (سندبادنامه ص 220). بخت بیداراو تا چون مشعله همه اجزا چشم کرده است، چشم حوادث در شبهای فترت خیال فتنه به خواب ندیده است. (سندبادنامه ص 16). چون مشعله پیش بین موافق چون صبح پسین منیر و صادق. نظامی. ای مشعلۀ نشاطجویان صاحب رصد سرودگویان. نظامی. هزاران مشعله برشد همه مسجد منور شد بهشت و حوض کوثر شد پر از رضوان پر از حورا. مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 46). مشعله ای برفروز مشغله ای پیش گیر تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار. سعدی. مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق خرمن خاصان بسوخت خانقه عام رفت. سعدی. در دل سعدی است چراغ غمت مشعله ای تا ابد افروخته. سعدی. - مشعلۀ خاوری، کنایه از خورشید جهان آراست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13). خورشید. - مشعلۀ روز، کنایه از خورشید جهان آراست. (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13). مشعلۀ خاوری است که آفتاب عالتماب باشد. (برهان). و رجوع به ترکیب قبل شود. - مشعلۀ صبح، کنایه از خورشید جهان آراست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب. (فرهنگ رشیدی) : مشعلۀ صبح تو بردی به شام کاذب و صادق تو نهادیش نام. نظامی. - مشعلۀ گیتی فروز، مشعلۀ صبح است که کنایه از آفتاب عالمتاب باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب. (فرهنگ رشیدی) (مجموعۀ مترادفات ص 13). - ، اشاره به حضرت رسول صلوات اﷲ علیه و آله. (برهان) (آنندراج). و رجوع به ترکیب مشعل گیتی فروز ذیل مشعل شود مشعل. (منتهی الارب). مشعله دان. ج، مشاعل. (مهذب الاسماء). جایی که در آن آتش افروزند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشعله شود
مشعله. مشعل: یکیت مشعله باید یکی دلیل به راه دلیل خویش نبی گیر و از خردمشعل. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 249). چون نگیری سلسلۀ داود را حجت اینک داشت پیشت مشعله. ناصرخسرو. بد توان از خلق متواری شدن پس برملا مشعله در دست ومشک اندر گریبان داشتن. سنائی. دست صبا برفروخت مشعلۀ نوبهار مشعله داری گرفت کوکبۀ شاخسار. خاقانی. در شب حیرت گناه، راه امان گم کند پیش بود عفو او مشعلۀ اقتدار. خاقانی. به شب، هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر به روز، مشعلۀ تابناک داده به دستش. خاقانی. تا مگر مشغلۀ پاسبان بنشیند و مشعلۀ کاروانیان فرومیرد. (سندبادنامه ص 220). بخت بیداراو تا چون مشعله همه اجزا چشم کرده است، چشم حوادث در شبهای فترت خیال فتنه به خواب ندیده است. (سندبادنامه ص 16). چون مشعله پیش بین موافق چون صبح پسین منیر و صادق. نظامی. ای مشعلۀ نشاطجویان صاحب رصد سرودگویان. نظامی. هزاران مشعله برشد همه مسجد منور شد بهشت و حوض کوثر شد پر از رضوان پر از حورا. مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 46). مشعله ای برفروز مشغله ای پیش گیر تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار. سعدی. مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق خرمن خاصان بسوخت خانقه عام رفت. سعدی. در دل سعدی است چراغ غمت مشعله ای تا ابد افروخته. سعدی. - مشعلۀ خاوری، کنایه از خورشید جهان آراست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13). خورشید. - مشعلۀ روز، کنایه از خورشید جهان آراست. (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13). مشعلۀ خاوری است که آفتاب عالتماب باشد. (برهان). و رجوع به ترکیب قبل شود. - مشعلۀ صبح، کنایه از خورشید جهان آراست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب. (فرهنگ رشیدی) : مشعلۀ صبح تو بردی به شام کاذب و صادق تو نهادیش نام. نظامی. - مشعلۀ گیتی فروز، مشعلۀ صبح است که کنایه از آفتاب عالمتاب باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کنایه از آفتاب. (فرهنگ رشیدی) (مجموعۀ مترادفات ص 13). - ، اشاره به حضرت رسول صلوات اﷲ علیه و آله. (برهان) (آنندراج). و رجوع به ترکیب مشعل گیتی فروز ذیل مشعل شود مشعل. (منتهی الارب). مشعله دان. ج، مشاعل. (مهذب الاسماء). جایی که در آن آتش افروزند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مَشْعَله شود
به معنی لرزش، حدی از حدود زبولون است (یوشع 19:11) که به گمان پورترچهار میل به جنوب غربی ناصره واقع است و بدانجا خرابه های هیکلی (معبدی) دیده شود. (قاموس کتاب مقدس)
به معنی لرزش، حدی از حدود زبولون است (یوشع 19:11) که به گمان پورترچهار میل به جنوب غربی ناصره واقع است و بدانجا خرابه های هیکلی (معبدی) دیده شود. (قاموس کتاب مقدس)
مشعله در فارسی: چراغدان چراغواره شماله مشعل: هزاران مشعله بر شد همه مسجد منور شد بهشت وحوض کوثر شد پر از رضوانپرازحورا. (دیوان کبیر)، جمع مشاعل. یا مشعله خاوری. خورشید. یامشعله روز. خورشید. یا مشعله صبح. خورشید. یا مشعله گیتی فروز. خورشید، حضرت رسول ص
مشعله در فارسی: چراغدان چراغواره شماله مشعل: هزاران مشعله بر شد همه مسجد منور شد بهشت وحوض کوثر شد پر از رضوانپرازحورا. (دیوان کبیر)، جمع مشاعل. یا مشعله خاوری. خورشید. یامشعله روز. خورشید. یا مشعله صبح. خورشید. یا مشعله گیتی فروز. خورشید، حضرت رسول ص
شیفته شیفته ساز شیقتار شیفته کرده شده واله گردیده توضیح منوچهری در بیت ذیل: (بد خو شود از عشرت او سخت نکو خو عاقل شود از عادت او سخت موله) (منوچهری. د. چا. 89: 2) بکسر لام آورده ولی باید دانست قدما درین باب گاه تسامح کرده اند چنانکه منوچهری در همین قصیده} المنه لله {و} سبزه {و} فره {را قافیه قرار داده است. شیفته کننده واله سازنده
شیفته شیفته ساز شیقتار شیفته کرده شده واله گردیده توضیح منوچهری در بیت ذیل: (بد خو شود از عشرت او سخت نکو خو عاقل شود از عادت او سخت موله) (منوچهری. د. چا. 89: 2) بکسر لام آورده ولی باید دانست قدما درین باب گاه تسامح کرده اند چنانکه منوچهری در همین قصیده} المنه لله {و} سبزه {و} فره {را قافیه قرار داده است. شیفته کننده واله سازنده