جدول جو
جدول جو

معنی موسوم - جستجوی لغت در جدول جو

موسوم
نامیده
تصویری از موسوم
تصویر موسوم
فرهنگ واژه فارسی سره
موسوم
نام نهاده شده، معروف
تصویری از موسوم
تصویر موسوم
فرهنگ فارسی عمید
موسوم
نشان کرده شده، نام نهاده شده
تصویری از موسوم
تصویر موسوم
فرهنگ لغت هوشیار
موسوم
((مُ))
نام نهاده شده، اسم گذاشته شده، در فارسی به معنای شناخته
تصویری از موسوم
تصویر موسوم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موسومه
تصویر موسومه
مونث موسوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
پندارین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
به آیین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقسوم
تصویر مقسوم
قسمت شده، تقسیم شده، بخش شده، در ریاضیات عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده، بخشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسوس
تصویر موسوس
وسواس دار، وسواسی، وسوسه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسوی
تصویر موسوی
مربوط به موسی (پیامبر)، برای مثال بازم نفس فرو رود از هول اهل فضل / با کفّ موسوی چه زند سحر سامری؟ (سعدی - ۶۷۹)
موبوط به موسی بن جعفر، امام هفتم شیعیان مثلاً سید موسوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
آنچه در وهم وجود دارد و در عالم خارج نیست، خیالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
فرمان، دستور، آئین، عادت و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقسوم
تصویر مقسوم
بخش و قسمت کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوی
تصویر موسوی
منسوب به موسی که نسبت اجدادی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوس
تصویر موسوس
گمانکار بوسوسه افتنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
توهم شده، خیال شده، تصور شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
((مَ))
آنچه رسم شده، معمول، فرمان، دستور، در فارسی جیره، مواجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقسوم
تصویر مقسوم
((مَ))
قسمت شده، بخش بخش شده، عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده، علیه عددی که عدد دیگر بر آن تقسیم شده، بخشیاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موهوم
تصویر موهوم
((مَ))
گمان شده، وهم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرسوم
تصویر مرسوم
ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است، چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده می شود، جیره، مواجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موسم
تصویر موسم
فصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موسم
تصویر موسم
وقت و زمان چیزی، هنگام رسیدن چیزی، وقت اجتماع مردم برای حج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسوم
تصویر مسوم
نشان و علامت گذاشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسم
تصویر موسم
هنگام هر چیزی، گه گاه، هنگام، وقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسم
تصویر موسم
((مَ س))
زمان، هنگام، فصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موسومین
تصویر موسومین
جمع موسوم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوم شدن
تصویر موسوم شدن
نشان کرده شدن، داغ نهاده شدن: (طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه . . 1317 ص 173)، شناخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار