آنکه با خود حرف می زند و زمزمه می کند. (ناظم الاطباء). - موسوس سودایی، مرد ملول و مغموم. (ناظم الاطباء). ، وسوسه کننده. آنکه وسوسه کند. آنکه به سوی اندیشه و رای و راه بدبکشاند: شیطان موسوس. وسوسه انگیز. به وهم و خیال بدو باطل افکننده. (از یادداشت مؤلف) : عنان و خرد به شیطان موسوس هوا داده. (سندبادنامه ص 285). خادمۀ سرای را گو در حجره بند کن تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی. سعدی. - موسوس شدن، وسوسه شدن. به وهم و خیال باطل افتادن. (از یادداشت مؤلف) : لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد. حافظ (چ قزوینی ص 113)
مربوط به موسی (پیامبر)، برای مِثال بازم نفس فرو رود از هول اهل فضل / با کفّ موسوی چه زند سِحر سامری؟ (سعدی - ۶۷۹) موبوط به موسی بن جعفر، امام هفتم شیعیان مثلاً سید موسوی