جدول جو
جدول جو

معنی موزائیک - جستجوی لغت در جدول جو

موزائیک(مُ)
مجموعۀ مکعبهای کوچک رنگارنگ از مرمر یا اسمالت که رسمی هندسی مانند کتاب را تشکیل می دهد و در سیمان کار گذاشته شده. نوعی آجر که با سیمان ساده یا رنگین و شنهای رنگین یا ساده ساخته شود، خاتم کاری
لغت نامه دهخدا
موزائیک
فرانسوی تکه کاری غاز مغازی مجموعه مکعبهای کوچک رنگارنگ از مرمر یا اسمالت که رسمی هندسی را تشکیل میدهد و در سیمان کار گذاشته شده، نوعی آجر که با سیمان و شنهای رنگین ساخته شود، خاتم کاری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی مصالح ساختمانی که با سیمان و شن های رنگین ساخته می شود و برای پوشاندن کف ساختمان کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موزیک
تصویر موزیک
موسیقی، فن آواز خواندن و نواختن ساز، آهنگی که موجد حزن یا نشاط و محرک احساسات باشد
فرهنگ فارسی عمید
صنعتی که در آن آوازها را طوری ترکیب می کنند که خوش آیند گوش و سامعه باشد، (ناظم الاطباء)، موزیک در اصل به سریانی، موسیقی است، (آنندراج)، موسیقی، (یادداشت مؤلف)، رجوع به موسیقی شود: عبرانیان ایام سلف عشق بسیاری نسبت به موزیک داشتند به حدی که آن را در عبادت دینی خود استعمال می کردند، (از قاموس کتاب مقدس)،
- موزیک زدن، نواختن آلات موسیقی چون شیپور و سنج و قرنی و طبل و غیره باهم، نواختن موزیکان، (ناظم الاطباء)، رجوع به موزیکان شود،
- موزیک عزا، آهنگی که دارندگان مجموعه ای از آلت موسیقی در مرگ بزرگان به نوای خاصی می نوازند، (از یادداشت مؤلف)،
، علم به صنعت ترکیب خوش آیند آوازها، (از ناظم الاطباء)، در اصل به سریانی علم سرود است، (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تیره ای از طایفۀ محمود صالح ایل چهارلنگ بختیاری. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 75)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
عمل و شغل موزائیک کار. ساختن موزائیک، به کار بردن موزائیک در بنا و ساختمان. که در نما یا داخل یا سطح آن موزائیک کار رفته باشد
لغت نامه دهخدا
موسایی، رجوع به موسایی شود، منسوب است به موسی که نسبت اجدادی است، (از الانساب سمعانی)، موسایی
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو)
قسمی برنج. قسمی برنج خوب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آن که موزائیک سازد. موزائیک ساز. کسی که ساختن موزائیک پیشه دارد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ناحیتی در شرق افریقا که 6500000 تن سکنه دارد. سابقاً مستعمرۀ پرتغال بود. در سال 1951 میلادی به صورت کنونی درآمد. واسگوداگاما در سال 1498 میلادی آن را کشف کرد و پرتغالیان در 1505 آن را مستعمرۀ خویش ساختند. محصولات عمده اش شکر و پنبه و طلا و نقره و زغال سنگ و اورانیوم است
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
موسویه. طرفداران امامت امام موسی بن جعفر کاظم و منتظر رجعت آن حضرت که از فرق غلاه واقفه محسوب می شوند. (از خاندان نوبختی ص 265)
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
منسوب به حضرت موسی بن جعفر هفتمین امام شیعیان
لغت نامه دهخدا
ژان، فرزند توماس مازاریک مازاریک است که در پراگ متولد شد (1886- 1948 میلادی) و پس از آزادی چکسلواکی از تسلط آلمانها (در جنگ جهانگیر دوم) به وزارت امور خارجۀ کشور خود رسید، (از لاروس)
فیلسوف و از ارکان دولت چکسلواکی بود، او در ’هودونن’ (مراوی) متولد شد (1850-1937م،) و در سالهای 1920-1935 رئیس جمهوری کشور چکسلواکی بود، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
رجوع به موزائیک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ فِ)
سازندۀ موزائیک. موزائیک کار. رجوع به موزائیک کار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از موزائیک کاری
تصویر موزائیک کاری
شغل و عمل موزائیک کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موزائیک کار
تصویر موزائیک کار
تکه کار بنایی که موزائیک سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرش موزائیک کف
تصویر فرش موزائیک کف
آژیانه
فرهنگ لغت هوشیار
صنعتی که در آ ن آوازها را طوری ترکیب میکنند که خوش آیند گوش و سامعه باشد صنعتی که در آن آوازها را طوری ترکیب میکنند که خوش ایند گوش و سامعه باشد خنیا خنیاک موسیقی: (مسیو لمر معلم علم و عمل موزیک (دار الفنون)،) (مراه البلدان. ج 1 ضمیمه ص 26)
فرهنگ لغت هوشیار
علم ترکیب اصوات و هنر عرضه آن ها به نحوی که برای شنونده مطبوع باشد، موسیقی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
((مُ))
نوعی سنگ نازک که با شن و ماسه و سنگ های رنگین و سیمان ساخته می شود
فرهنگ فارسی معین
آهنگ، مارش، مزغان، مزقان، موسیقی، نوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان پنجکرستاق کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای در شمال بالا جاده ی کردکوی که دارای تپه ی تاریخی
فرهنگ گویش مازندرانی
ضخامت
دیکشنری اردو به فارسی