جدول جو
جدول جو

معنی موریس - جستجوی لغت در جدول جو

موریس
موریکیوس، نام کاملش فلاویوس تیبریوس موریکیوس (539-602 میلادی) امپراتور روم شرقی (582- 602 میلادی)، وی در سال 591 به جنگهای ایران و روم خاتمه داد و درآخر کار با شورش سپاهیان روم در ناحیۀ دانوب روبروشد و مجبور به استعفا گشت (602 میلادی)، فوکاس وی را به قتل رساند، رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 164 شود
لغت نامه دهخدا
موریس(ری یِ)
جزیره ای است در اقیانوس هند در شرق جزیره ماداگاسگار (مشرق افریقا). ابتدا از متصرفات فرانسه بود. و از سال 1810 میلادی به بعد به تصرف انگلیس درآمد. جمعیت آن 509800 تن است. شهر مرکزی آن بندر لوئی و محصول عمده آن قند می باشد. در سال 1920 هجری شمسی رضاخان سرسلسلۀ خاندان پهلوی پس از استعفا از سلطنت بدانجا تبعید گردید و سپس به ژهانسبورگ در افریقای جنوبی برده شد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موری
تصویر موری
لولۀ سفالی که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می برند، تنبوشه، گنگ برای مثال (زنگی روی چون در دوزخ / بینی ای همچو موری مطبخ (جامی۱ - ۳۲۳)
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وریس
تصویر وریس
ورس، مهار شتر به صورت چوبی که در بینی شتر می کنند، ریسمانی که از موی یا از الیاف گیاه بافته می شود، اسپرک، گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، سپرک، اسفرک، زریر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
کوهی است که سلیمان هیکل اورشلیم را بر آن بنا کرد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ثوب وریس، جامۀ رنگین. ورس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). به ورس رنگ کرده. وریسه به همین معنی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نعت فاعلی از ایراس. (منتهی الارب) ، وارس. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب، مادۀ ورس). و رجوع به ایراس و وارس شود، درخت برگ آورنده، جای اسپرکناک. (آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَرْ رَ)
نعت مفعولی از توریس. مورسه. به ورس رنگ کرده. (یادداشت مؤلف). رنگ شده به گیاه ورس. (ناظم الاطباء). به ورس رنگ کرده. (از منتهی الارب، مادۀ ورس). جامۀ رنگ کرده به ورس. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جزء طایفۀ دورکی از طایفۀ هفت لنگ از ایل بختیاری ایران است و دارای شعب ذیل می باشد: بابایی، علی جانوند، بوری بودی. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مروی در تلفظ مردم خراسان. رجوع به مروی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَرْ ری)
نعت فاعلی از توریه. بلندکننده و بردارندۀ نگاه از کسی. رجوع به توریه شود، آتش برآورنده از آتش زنه. و رجوع به مؤری شود، پوشندۀ حقیقت چیزی و ظاهر کننده غیر آن. و رجوع به مؤری شود، زشتی جراحت که داروکننده را اندوهگین کند. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام ولایتی است در ترکستان، (ازغیاث) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ایراء، رجوع به ایراء (مادۀ وری) شود، آنکه آتش برمی آورد از آتشزنه، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، موریه، پیه ناک و استخوان پرمغز گرداننده فربهی شتر را، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب، مادۀ وری)، آن که منضم گرداند دو ستور را و در یک جا علف خوراند، (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزی لغزان و تابان، اشکنه. (منتهی الارب). ترید. (از اقرب الموارد) ، خرمای تر نهاده در آب و شیر و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مورثیا، ناحیه ای در جنوب شرقی اسپانیابه مساحت 26177 کیلومتر مربع که 1171500 تن جمعیت دارد، در کنار دریای مدیترانه واقع است و از دو ایالت مورسی و الباست تشکیل شده است، در قرن هشتم میلادی به دست اعراب مسلمان افتاد و در قرن یازدهم به صورت کشور مستقل مورثیا درآمد، در نیمۀ قرن سیزدهم تابع کاستیل بود و سرانجام در سال 1366 میلادی ضمیمۀ آن شد
شهر مرکزی ایالت مورسی که در جنوب شرقی اسپانیا بر رود سگورا واقع است و 249790 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
از دانشمندان و موسیقی دانان یونانی که کتابهایش به عربی ترجمه شده و از آن جمله است: الارغنن الزمری و الارغنن البوقی و کتاب دیگری در باب آلت مصوته ای که از شصت میل صدای آن شنیده شود. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 112). به نوشتۀ ابن ندیم او راست، کتاب الزمرالریحی. کتاب الدوالیب. آلهالزمرالبوقی. کتاب آله مصوته تسمع علی ستین میلا. (الفهرست)
لغت نامه دهخدا
به معنی برگزیده از جانب خداست و آن زمینی است که ابراهیم مأمور گشت که بدانجا برآمده اسحاق فرزند خود را بر یکی از کوههای آن قربانی گرداند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
سیگموند موریچ، داستان نویس و نمایشنامه نویس مجارستانی و از بهترین نویسندگان مجارستان در قرن بیستم بود. زندگیش در سختی گذشت. نخست به روزنامه نگاری پرداخت و بعد با نوشتن داستان کوتاهی شهرت یافت. او راست: مشعل وفادار به مرگ. داستان زندگی من
لغت نامه دهخدا
(تَ رَطْ طُ)
به ورس رنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و آن (ورس) نباتی باشد که به زعفران ماند. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به ورس شود
لغت نامه دهخدا
جبل طوریس سلسلۀ جبال آسیای صغیر بین کیلیکیه و کاپادوکیه
لغت نامه دهخدا
(دُ)
در اساطیر دختراقیانوس و تتیس است و با برادر خود نره ازدواج کرد و از این وصلت پنجاه دختر که به نام ’نره ئیان’ نامیده می شوند تولید شدند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُءْ یِ)
ناامیدگرداننده. (منتهی الارب). رجوع به مؤیّس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَیْ یِ)
ناامیدکننده. (منتهی الارب). آنکه ناامید می گرداند و مأیوس می کند. (ناظم الاطباء). ناامیدگرداننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث موری. آنکه آتش برمی آورد از آتش زنه. (ناظم الاطباء). ج، موریات. و رجوع به موریات شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تنگ کوچک دسته دار که در آن سرکه و جز آن می ریزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
جیمزجوستینین. نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی، پسر اسحاق موریه بود. وی دوبار به ایران مسافرت کرد و جمعاًبالغ بر شش سال در سفارت انگلیس در تهران خدمت کرد و نایب سفارت بود. در سال 1816 میلادی به وطن خویش بازگشت و دو جلد سفرنامه درباره سفرهای خود نوشت که هر دو به چاپ رسید. بیشتر شهرت او به خاطر کتاب ’حاجی بابای اصفهانی’ است که در سال 1824 به چاپ رسیده است
لغت نامه دهخدا
(مُ زامْ)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 7 هزارگزی شمال باختری دهدز با 197 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
واحدمسافت معادل 3500 قدم یا 06، 1 کیلومتر: از چارپاخانه هفت ورس دیگر که طی کردیم باز قراول خانه است و هفت ورس دیگر که طی کردیم دربین راه گنبد کوچکی بوند که خراب شده
فرهنگ لغت هوشیار
معبر آب در زیر زمین، لوله ای که کوزه گران از سفال سازند به جهت راهگذر آب: (زنگیی روی چون در دوزخ بینیی همچو موری مطبخ) (جامی)، ناودان
فرهنگ لغت هوشیار
دگر گشته مترس و مترسه سنگر، سنگ انداز استحکامات، جرثقیل (جنگی) : پیز محمدخان با امیر محبت حاکم بلوچستا از قصر قند بحوالی بمپور رسیده بنای محاصره را گذاشتند و بساختن باستیان و انداختن توپ و خمپاره و پیش بردن مطریس و مورچل مشغول شدند، توپخانه
فرهنگ لغت هوشیار
استحکامات، جرثقیل (جنگی) : پیز محمدخان با امیر محبت حاکم بلوچستا از قصر قند بحوالی بمپور رسیده بنای محاصره را گذاشتند و بساختن باستیان و انداختن توپ و خمپاره و پیش بردن مطریس و مورچل مشغول شدند، توپخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موری
تصویر موری
تنبوشه، لوله سفالی که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می بردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطریس
تصویر مطریس
((مَ))
استحکامات، جرثقیل (جنگی)، توپخانه
فرهنگ فارسی معین
آمیس
فرهنگ گویش مازندرانی
در لغت به معنی: مویه، در موسیقی آوایی است که از سوی بستگان.، مویه کردن با صدای بلند، ساس
فرهنگ گویش مازندرانی