- مورش
- مهره ریز که در رشته کشند و زنان در گردن و مچ بندند خرز، سکوی دکان صفه که بر آن نشینند
معنی مورش - جستجوی لغت در جدول جو
- مورش ((رِ))
- مهره ریز که در رشته کشند و زنان در گردن و مچ بندند، خرز، سکوی دکان، صفه که بر آن نشینند
![تصویری از مورش](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/3/2/9/mon-0032994.jpg)
- مورش
- مهره های ریز که زنان به رشته بکشند و دست بند یا گردن بند کنند، صفه، سکو
![تصویری از مورش](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/1/8/amd-0041849.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
![تصویری از کورش](https://jadvaljoo.ir/WordCard/nam/0/0/0/3/6/nam-0003610.jpg)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
![تصویری از مورد](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/8/1/amd-0028193.jpg)
درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد،، آس، آسمار، مرسین
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
![تصویری از خورش](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/5/4/amd-0035468.jpg)
هرنوع خوراک نسبتاً آبداری که معمولاً با پلو خورده می شود، خورشت مثلاً خورش قیمه، خوراک، غذا، خوردنی، خوردن
![تصویری از موری](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/4/9/amd-0034941.jpg)
لولۀ سفالی که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می برند، تنبوشه، گنگ برای مثال (زنگی روی چون در دوزخ / بینی ای همچو موری مطبخ (جامی۱ - ۳۲۳)
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
از ساخته های فارسی گویان بر گرفته از واژه ریش پارسی ریش تراشیده ریش تراشیده: امردان گرچه گل گلشن حسن اند ولی خارخار دل از ان شوخ مترش باشد، (فیضی) تاز... پسر امرد و مترش ضخیم را گویند. (برهان قاطع) توضیج مترش بفتح راء معمله مشدد بصیغه اسم مفعول از باب تفعیل مرد ریش تراشیده شده و این تصرف فارسی زبانان متعرب است که از تراشیدن که کلمه فارسی است بطور عربی اشتقاق کرده اند
![تصویری از مولش](https://jadvaljoo.ir/WordCard/hsh/0/0/9/4/5/hsh-0094596.jpg)
درنگ کردن در کارها تاخیر: (بکارد هر مولش گرچه بدنیست ولی تاخیر کردن از خرد نیست) (ابوشکور. بنقل رودکی. نف. 1253: 3)
معبر آب در زیر زمین، لوله ای که کوزه گران از سفال سازند به جهت راهگذر آب: (زنگیی روی چون در دوزخ بینیی همچو موری مطبخ) (جامی)، ناودان