جدول جو
جدول جو

معنی مورش

مورش((رِ))
مهره ریز که در رشته کشند و زنان در گردن و مچ بندند، خرز، سکوی دکان، صفه که بر آن نشینند
تصویری از مورش
تصویر مورش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مورش

مورش

مورش
مهره ریز که در رشته کشند و زنان در گردن و مچ بندند خرز، سکوی دکان صفه که بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار

مورش

مورش
مهره های ریز که زنان به رشته بکشند و دست بند یا گردن بند کنند، صفه، سکو
مورش
فرهنگ فارسی عمید

مورش

مورش
مهرۀ کوچک و ریزه که زنان به رشته کشیده و از آن دست بند و گردن بند سازند و به تازی خرز گویند. (از برهان) (ناظم الاطباء). مهرۀ ریز که رشته کنند و زنان در دست و گردن کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). خرزه. مهره، شخلبه، مورش گربه. (یادداشت مؤلف) : جوسقی بنا کرده است مثل مناره ای درازی آن سی گز و بر سر آن نیزه ای نشانده است و بر سر آن دو مورش آویخته است که یکی منع برق و سرما می کند و یکی منع بادها. (ترجمه تاریخ قم ص 67).
- مورش سیمین، مهرۀ نقره گین شبیه به مروارید. (ناظم الاطباء).
، جایی در پهلوی دکان که در آن متاع و کالا رابرای فروش عرضه می کنند، صفه برای نشستن که از سطح زمین اندکی بلندتر باشد خصوصاً در حیاط بیرونی. سکوی دکان. صفه که بر آن نشینند، مهره های پشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کورش

کورش
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
کورش
فرهنگ نامهای ایرانی