جدول جو
جدول جو

معنی مورد - جستجوی لغت در جدول جو

مورد
موضوع، مسئله، محل ورود، جای فرود آمدن، آبشخور
تصویری از مورد
تصویر مورد
فرهنگ فارسی عمید
مورد
درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد،، آس، آسمار، مرسین
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
تصویری از مورد
تصویر مورد
فرهنگ فارسی عمید
مورد
گلگون، سرخ رنگ
تصویری از مورد
تصویر مورد
فرهنگ فارسی عمید
مورد
(مُ وَرْ رَ)
گلگون و سرخرنگ. مشابه به گل. (غیاث). به رنگ گل. گلرنگ. گلی. سرخ. گلگون. وردی. وردمورد. (یادداشت مؤلف). قمیص مورد، قمیص گلرنگ. جامۀ گلرنگ. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مورد، جامۀ گلرنگ و آن دون مصرح است. (از منتهی الارب) :
نورد بودم تا ورد من مورد بود
برای ورد مرا ترک من همی پرورد.
کسایی.
برگ گل مورد بشکفتۀ طری
چون روی دلربای من آن ماه سعتری.
منوچهری.
گل مورد گشته است چشم من ز سهر
ز آتش دلم از گل همی گلاب کنند.
مسعودسعد.
ز کوهسار سحرگه چو صبح صادق تافت
گل مورد بگشاد چشم خویش از خواب.
مسعودسعد.
گل مورد خندان دو دیده بگشاده
دو طبعمختلفش داده فعل باد و سحاب.
مسعودسعد.
اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهرۀ مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر... (نفثهالمصدور).
- مورد کردن، سرخ کردن. گلگون کردن. گلرنگ کردن:
وز بهر آنکه روی بود سرخ خوبتر
گلنار روی خویش مورد کند همی.
منوچهری.
- ورد مورد، گل سرخ. گل محمدی سرخرنگ:
وقت بهار است و وقت ورد مورد
گیتی آراسته چو خلد مخلد.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
مورد
درختی همیشه سبز و دارای برگی خوشبو و گلی سپید کوچک و خوشبو که به تازی آس گویند، (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری)، رند، (منتهی الارب)، درختی است که برگ آن به غایت سبز باشد و به سبب سبزی آن را به زلف خوبان نسبت داده اند، و آن رادر عربی آس گویند، (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) (از غیاث)، آس، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، ریحان، (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)، اسم فارسی آس است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، درختچه ای است زیبا از ردۀ دولپه ایهای جداگلبرگ که سردستۀ تیره خاصی به نام موردها می باشد و در جنگلهای بحرالروم و شمال ایران فراوان است و دراطراف شیراز و بلوچستان و یزد و اصفهان و رودبار منجیل نیز می روید و به عنوان درخت زینتی در باغها کاشته می شود، برگهایش صاف و شفاف و سبز و معطر است و در داروها به کار رود، در حدود 60 گونه از آن شناخته شده است، میوۀ خشک شدۀ آن را آس دانه نامند و چوب آن را در منبت کاری و دیگر صنعتهای ظریف به کار می برند: زند، عمار، اسحار، قنطس، قنتس، مرسین، هدسی، فطس، عمر، قنطوس، میرسین، مورت، (یادداشت مؤلف) :
گل صدبرگ و مشک و عنبر و سیب
یاسمین سپید و مورد بزیب،
رودکی،
آستین بگرفتمش گفتم به مهمان من آی
مر مرا گفتا به تازی مورد و انجیر و کلوخ،
رودکی،
مورد به جای سوسن آمد باز
می به جای ارغوان آمد،
رودکی،
چون موردبود سبز گهی موی من همه
دردا که برنشست بر آن موی سبز بشم،
فرالاوی،
تا مورد سبز باشد چون زمرد
تا لاله سرخ باشد چون مرجان،
فرخی،
همچو زلف نیکوان مورد گیسو تاب خورد
همچو عهد دوستان سالخورده استوار،
فرخی،
سرو بالادار در پهلوی مورد
چون درازی در کنار کوتهی،
منوچهری،
نرگس همی در باغ در چون صورتی درسیم و زر
وان شاخه های مورد تر چون گیسوی پرغالیه،
منوچهری،
از دم طاوس نر ماهی سر بر زده ست
دستگلی موردتر گویی بر پر زده ست،
منوچهری،
لاله را با می عوض کن سیب را با نسترن
سرو را با گل بدل کن مورد را با ضیمران،
مختاری،
و رجوع به جنگل شناسی ج 1 ص 268 و ج 2 ص 35 و 131 و گیاه شناسی گل گلاب ص 232 و یشتها ج 1 ص 45 و 160 و 162 شود،
- مورد بری، مورد اسپرم، رجوع به مادۀ مورد اسپرم شود،
- مورد رومی، اسپرم، مورد بری، مورد صحرایی، رجوع به مادۀ مورد اسپرم شود،
- مورد صحرایی، مورد اسپرم، مورد بری، مورد رومی، رجوع به مادۀ مورد اسپرم شود،
- مثل مورد، بسیار سبز،
، زلف معشوق، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، مهرو نگین، (برهان) (از جهانگیری) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مورد
دهی است از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری دهدز با 150 تن جمعیت آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مورد
راه و طریقه و محل ورود، راه آب
تصویری از مورد
تصویر مورد
فرهنگ لغت هوشیار
مورد
((مُ رِ))
محل ورود، جای فرود آمدن، راه به سوی آب، آن چه اتفاق می افتد، باره، جمع موارد
تصویری از مورد
تصویر مورد
فرهنگ فارسی معین
مورد
((مُ))
درختی است همیشه سبز با گل های سفید و خوشبو
تصویری از مورد
تصویر مورد
فرهنگ فارسی معین
مورد
((مُ وَ رَّ))
گلگون، سرخ رنگ
تصویری از مورد
تصویر مورد
فرهنگ فارسی معین
مورد
باره
تصویری از مورد
تصویر مورد
فرهنگ واژه فارسی سره
مورد
مناسبت، موقع، موقعیت، وضع، مرحله، وهله، زمینه، باب، موضوع، مطلب، محل ورود، مدخل
متضاد: مخرج، محل خروج
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماورد
تصویر ماورد
(دخترانه)
ماءالورد، گلاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مثرد
تصویر مثرد
کاسه یا طاسی که در آن ترید می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موبد
تصویر موبد
دایمی، ابدی، همیشگی، جاودانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
نیزۀ کوتاه، علم، درفش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرد
تصویر مطرد
عام، شامل، روان، جاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورد
تصویر خورد
خوردن، خوراک، غذا، طعام، برای مثال خوردی که خورد گوزن یا شیر / ایشان خایند و من شوم سیر (نظامی۳ - ۴۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارد
تصویر مارد
گردنکش، سرکش، بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرد
تصویر مبرد
داروی خنک کننده و سرد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرود
تصویر مرود
میل سرمه دان، محور، میله ای است که باز بر آن می نشیند و زنجیری دارد که پای باز را بر آن می بندند
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان نوبندگان بخش مرکزی شهرستان فسا واقع در 30 هزارگزی خاور فسا با 121 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ دَ)
راه. (منتهی الارب) (آنندراج). شاراه. (ناظم الاطباء) ، آبخور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به مورد شود، مهلکه. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان نودان بخش کوهمره نودان شهرستان کازرون واقع در 10 هزارگزی شمال خاوری نودان با361 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. معدن سنگ گچ دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
منسوب به مورد، به رنگ مورد، سبز همچون مورد، (از یادداشت مؤلف)، و رجوع به مورد شود:
برک را از کلاه موردی همواره سرسبزی است
میان بند کتان دارد ز صوف سبزه فیروزی،
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از مورده
تصویر مورده
باغ گل سرخ گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورد
تصویر خورد
خوردن خورد و خوراک، خوراک طعام
فرهنگ لغت هوشیار
مرخم آوردن، کوشیدن بجنگ نبرد ناورد کارزار، میدان جنگ آوردگاه، در بعضی کلمات مرکب بمعنی (آورده) است: آب آورد باد آورد بزم آورد راه آورد ره آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرد
تصویر مفرد
یگانه، تکین، تکتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مواد
تصویر مواد
ماتکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موارد
تصویر موارد
نکته ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورب
تصویر مورب
اریب، اریبانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورخ
تصویر مورخ
هنگامه، گذشته نگار، کهن نگار، تاریخدان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
آهنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
بجا، بموقع، مناسب، وارد
متضاد: بی مورد
فرهنگ واژه مترادف متضاد