جدول جو
جدول جو

معنی مورث - جستجوی لغت در جدول جو

مورث
کسی که میراث از خود باقی بگذارد، ارث گذارنده، ارث رساننده
تصویری از مورث
تصویر مورث
فرهنگ فارسی عمید
مورث
سبب، علت، باعث
تصویری از مورث
تصویر مورث
فرهنگ فارسی عمید
مورث
(رِ)
آن که کسی را وارث می گرداند. (ناظم الاطباء). میراث رساننده. (غیاث) (آنندراج). ارث گذارنده برای کسی، به مجاز یا به تجرید به معنی مطلق رساننده (مأخوذ از معنی میراث رساننده). ولی در کتب معتبر لغت به این معنی یافته نشده است. (از غیاث) (از آنندراج) ، موجب و باعث و سبب. (ناظم الاطباء). سبب. موجب. علت. انگیزه: بنگ، مخبط و مورث جنون است. (یادداشت مؤلف).
- مورث امری شدن، سبب آن شدن. باعث آن گردیدن. انگیزۀ پیدایش آن گشتن. (از یادداشت مؤلف).
، به ارث داده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مورث
دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان واقع در 73 هزارگزی جنوب خاوری سراوان با 300 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، ساکنان آن از طایفه درازانی هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مورث
(مُ وَرْ رِ)
نعت فاعلی است از توریث. وارث گرداننده و شریک ورثۀ کسی نماینده دیگری را. شریک کننده در میراث و داخل کننده کسی را در میراث. (ناظم الاطباء). وارث قرار دهنده. (یادداشت مؤلف) ، ارث گذار. ارث گذارنده برای کس یا کسانی. (یادداشت مؤلف) : شرط وراثت زنده بودن در حین فوت مورث است. (مادۀ 875 قانون مدنی) ، آتش جنباننده تا شعله زند. مؤرث. رجوع به مؤرث شود
لغت نامه دهخدا
مورث
(مُ وَرْ رَ)
وارث گردانیده شده. آن که کسی او را وارث خود ساخته است. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مورث
(رَ)
وارث قرار داده شده، مال موروث. (ناظم الاطباء). مرده ریگ: و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطۀ ملک میمون خواهد افزود و مورث و مکتسب اندر آن بهم پیوست هرچه محکمتر. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
مورث
وارث قرار داده شده
تصویری از مورث
تصویر مورث
فرهنگ لغت هوشیار
مورث
((مُ وَ رِّ))
ارث گذارنده برای کسی، باعث، سبب، به ارث داده شده
تصویری از مورث
تصویر مورث
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مورب
تصویر مورب
آنچه سر کج داشته باشد، کج، معوج، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورخ
تصویر مورخ
کسی که تاریخ بداند و وقایع جهان را ثبت و ضبط کند، تاریخ نویس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موری
تصویر موری
لولۀ سفالی که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می برند، تنبوشه، گنگ برای مثال (زنگی روی چون در دوزخ / بینی ای همچو موری مطبخ (جامی۱ - ۳۲۳)
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورد
تصویر مورد
درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد،، آس، آسمار، مرسین
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورد
تصویر مورد
موضوع، مسئله، محل ورود، جای فرود آمدن، آبشخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مورخ
تصویر مورخ
آنچه وقت و تاریخ آن معیّن شده، تاریخ نهاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موروث
تصویر موروث
ارث گذاشته شده، مالی که به ارث به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
سهیده سوتار ده هناییده سهند سوتومند کارو مند کار ساز نشانگذار نو ژنده آنچه مورد تاثیر واقع شده. اثر کننده نشان گذارنده: خودموثرتر نباشد مه زنان ای بسانان که ببرد عرق جان. (مثنوی. نیک. 276: 6) یا موثر تام. علت تام. تاثیر، گذارنده اثر و نشان، کارگر، کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موروث
تصویر موروث
کسی که به ارث رسیده باشد، هر چیز که میراث گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورب
تصویر مورب
استوار، محدود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورت
تصویر مورت
مورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورخ
تصویر مورخ
دارای تاریخ و تاریخ نوشته، نویسنده تاریخ، تاریخ نویسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورد
تصویر مورد
راه و طریقه و محل ورود، راه آب
فرهنگ لغت هوشیار
مهره ریز که در رشته کشند و زنان در گردن و مچ بندند خرز، سکوی دکان صفه که بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورق
تصویر مورق
نویسنده، کاتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورم
تصویر مورم
آماسیده و ورم کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورن
تصویر مورن
فرانسوی یخرفت
فرهنگ لغت هوشیار
معبر آب در زیر زمین، لوله ای که کوزه گران از سفال سازند به جهت راهگذر آب: (زنگیی روی چون در دوزخ بینیی همچو موری مطبخ) (جامی)، ناودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرث
تصویر محرث
آتشکاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورث
تصویر آورث
سروناز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موثر
تصویر موثر
هنایا، هناینده، کارگر، کارایی، کارساز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آورث
تصویر آورث
سروناز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مونث
تصویر مونث
مادینه، ماده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورد
تصویر مورد
باره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورخ
تصویر مورخ
هنگامه، گذشته نگار، کهن نگار، تاریخدان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مورب
تصویر مورب
اریب، اریبانه
فرهنگ واژه فارسی سره