جدول جو
جدول جو

معنی موخت - جستجوی لغت در جدول جو

موخت
(دِ)
دهی است از بخش نیک شهر شهرستان چاه بهار واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری چاه بهار با 400 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ساکنان آن از طایفۀ شیرانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موات
تصویر موات
ویژگی زمین خشک، بایر و ویران که مالک نداشته باشد، بی جان، مرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوخت
تصویر دوخت
شیوۀ دوختن
دوخت و دوز: عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، خیاطی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موتت
تصویر موتت
قطعۀ موسیقی برای آواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مودت
تصویر مودت
دوستی کردن، عشق و محبت، دوستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موخر
تصویر موخر
درآخرآمده، آخرین، پایانی، آخر، بازپسین، پسین، اخیر، واپسین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موکت
تصویر موکت
نوعی فرش که از الیاف مصنوعی بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوخت
تصویر سوخت
آنچه بسوزانند از قبیل هیزم، زغال، نفت، بنزین، گاز و مانند آن ها برای ایجاد حرارت یا نیرو، مادۀ سوختنی،
کنایه از از بین رفتن، سوخته
سوخت و ساز: در علم زیست شناسی تغییرات شیمیایی مواد غذایی که در بدن جانداران رخ می دهد و نیروی لازم برای اعمال حیاتی و تقویت عضلات تولید می شود، متابولیسم
سوخت های فسیلی: نفت، گاز، زغال سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقت
تصویر موقت
مقابل دائم، دارای زمان محدود و معیّن، زمان محدود و معیّن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مودت
تصویر مودت
دوستی و محبت و صداقت و رفاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موخذ
تصویر موخذ
موآخذه شده، معاقب، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
پشت واپس، پس افتاده وامانده عقب افتاده، واحدی که در عقب عمده قوی جای دارد موخره الجیش عقبدار. آنکه پس از دیگری است، واپس داشته شده، مقابل مقدم، دنباله چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موات
تصویر موات
آنجه جان ندارد، مردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورت
تصویر مورت
مورد
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی فرش کرکدار پشمی یا از الیاف پشم گونه که روی زمین قرار میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه سوزند در تنور و بخاری و مانند آن، آنچه برای گرم کردن یا پختن بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوخت
تصویر بوخت
نجات داده نجات یافته. در ترکیب اسما آید: سه بوخت چهار بوخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوخت
تصویر دوخت
دوختن، برش لباس و بعد دوختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقت
تصویر موقت
تعیین کننده وقت و ساعت، هنگام معین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقت
تصویر موقت
((مُ وَ قَّ))
وقت معین و محدود، ناپایدار، محدود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موات
تصویر موات
((مَ))
بی جان، مرده، زمینی که در آن کشت نشده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مودت
تصویر مودت
((مَ وَ دَّ))
دوستی، رفاقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقت
تصویر موقت
((مَ یا مُ قِ))
جایی که برای تعیین وقت مقرر گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موکت
تصویر موکت
((مُ کِ))
نوعی کف پوش درشت باف با پرز بلند یا کوتاه، فرشینه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوخت
تصویر سوخت
ماده سوختنی مانند، نفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوخت
تصویر دوخت
دوختن
دوخت و دوز: دوختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موقت
تصویر موقت
چندگاهه، گذرا، زودگذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موقت
تصویر موقت
Makeshift, Temporary
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موقت
تصویر موقت
provisório, temporário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موقت
تصویر موقت
tymczasowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موقت
تصویر موقت
временный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موقت
تصویر موقت
тимчасовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موقت
تصویر موقت
tijdelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موقت
تصویر موقت
provisorisch, vorübergehend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موقت
تصویر موقت
provisional, temporal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی