جدول جو
جدول جو

معنی موجیک - جستجوی لغت در جدول جو

موجیک
در لهجۀ قزوین چوبی است که در یک سر آن سیخی برای راندن ستور است، (یادداشت دکتر دبیرسیاقی)، سیخونک
لغت نامه دهخدا
موجیک
مژه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منجیک
تصویر منجیک
(پسرانه)
نام شاعر ایرانی قرن چهارم، منجیک ترمذی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موزیک
تصویر موزیک
موسیقی، فن آواز خواندن و نواختن ساز، آهنگی که موجد حزن یا نشاط و محرک احساسات باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موژیک
تصویر موژیک
مرد روستایی روسی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی. از شاعران بزرگ نیمۀ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مداح آنان علی الخصوص امیر ابویحیی طاهر بن فضل بن محمد بن محتاج چغانی و امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمد بن محمد بن چغانی بوده است. هدایت او را مداح صفاریه و غزنویه دانسته است ولی دلیلی بر این سخن در دست نیست و اشعاری که از منجیک در دست داریم در مدح دو امیر مذکور می باشد. منجیک شاعری زبان آور و سخن پرداز و نیکوخیال و بلیغ و نکته دان بود. عوفی کلام او را از روی حق بدین گونه وصف کرده است: ’شعری غریب و الفاظی خوب و معانی بکر و عباراتی بلیغ و استعاراتی نادر’ و این اوصاف که عوفی برشمرده همه در شعر منجیک صادق است. دیوان منجیک در قرن پنجم هجری قمری در ایران مشهور و مورد استفادۀ اهل شعر و ادب بوده است چنانکه ناصرخسرو داستان استفادۀ قطران را از آن دیوان در سفرنامۀ خود آورده است. منجیک علاوه بر قدرتی که در مدح و ساختن قصاید بزرگ مدحی داشت در هجو و هزل نیز دستی قوی داشت. اشعارش درجنگها و تذکره ها و کتب لغت پراکنده است. از اوست:
نیکو گل دورنگ را نگه کن
درّ است به زیر عقیق ساده
یا عاشق و معشوق روز خلوت
رخساره به رخساره برنهاده.
و نیز:
در باغ گل فرستد هر نیمشب عبیر
وز شاخ عندلیب بسازد همی صفیر
رخسار آن نگار به گل بر ستم کند
وآن روی را نماز برد ماه مستنیر
ای آفتاب چهرۀ بت زاد سروقد
کز زلف مشک باری وز نوک غمزه تیر
بنگاشته چنین نبود بر بتان چنین
تمثال روی یوسف یعقوب بر حریر
از برگ لاله دو لب داری فراز وی
یک مشت حلقۀ زره از مشک و از عبیر
گویی که آزر از پی زهره نگار کرد
سیمینش عارضین و بر اوگیسوان چو قیر
گویی کمند رستم گشت آن کمند زلف
کز بوستان گرفته گل سرخ را اسیر
گویی خدایش از می چون لعل آفرید
یا دایگانش داده ز یاقوت سرخ شیر.
(از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ ابن سینا ج 1 صص 382-383). رجوع به همین مأخذ و لباب الالباب ج 2 ص 13 و مجمعالفصحا ج 1 ص 506 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از گویندگان عثمانی است و دیوانی به ترکی دارد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُ)
منسوب به موج. آنکه یا آنچه به موج نسبت دارد، (اصطلاح نقاشی) رنگ خانه خانه یا مثل موج. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح پزشکی) قسمی از نبض. (یادداشت مؤلف). نبض موجی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، وهمی و خیالی. (ناظم الاطباء) ، قسمی جاجیم در اصطلاح فرش بافی. (یادداشت مؤلف). موج. رجوع به موج شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جا)
ناقۀ موجی، ناقۀ تیزرو که منکشف و فراخ گردد لنگ آن به سبب اختلاف دست و پای او. (منتهی الارب، مادۀ م وج). ماده شتر تیزرو که به سبب مختلف گذاشتن دست و پای لنگ وی گشاد و فراخ گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شعبده بازی و تردستی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). به معنی صنعت شعبده بازی است. (از لسان العجم شعوری ج 2 ورق 352 الف)
لغت نامه دهخدا
صنعتی که در آن آوازها را طوری ترکیب می کنند که خوش آیند گوش و سامعه باشد، (ناظم الاطباء)، موزیک در اصل به سریانی، موسیقی است، (آنندراج)، موسیقی، (یادداشت مؤلف)، رجوع به موسیقی شود: عبرانیان ایام سلف عشق بسیاری نسبت به موزیک داشتند به حدی که آن را در عبادت دینی خود استعمال می کردند، (از قاموس کتاب مقدس)،
- موزیک زدن، نواختن آلات موسیقی چون شیپور و سنج و قرنی و طبل و غیره باهم، نواختن موزیکان، (ناظم الاطباء)، رجوع به موزیکان شود،
- موزیک عزا، آهنگی که دارندگان مجموعه ای از آلت موسیقی در مرگ بزرگان به نوای خاصی می نوازند، (از یادداشت مؤلف)،
، علم به صنعت ترکیب خوش آیند آوازها، (از ناظم الاطباء)، در اصل به سریانی علم سرود است، (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قروی روس، دهاتی روسیه، روستایی روسی، (یادداشت مؤلف)، در زبان روسی، دهاتی، روستایی، به افراد قدیم روسیه که دارای ریش بلند و لباس ژولیده بودند اطلاق می شد و آنان گروه خاصی را تشکیل می دادند، ولی به تدریج این اصطلاح شامل عموم طبقات بی بضاعت و بیسواد و بی تربیت روسیه شد
لغت نامه دهخدا
(مَ جُ)
موجل. در اصطلاح گناباد خراسان کشمش سیاه که در آفتاب خشک شود. (یادداشت محمد پروین گنابادی). و رجوع به موجل شود
لغت نامه دهخدا
صنعتی که در آ ن آوازها را طوری ترکیب میکنند که خوش آیند گوش و سامعه باشد صنعتی که در آن آوازها را طوری ترکیب میکنند که خوش ایند گوش و سامعه باشد خنیا خنیاک موسیقی: (مسیو لمر معلم علم و عمل موزیک (دار الفنون)،) (مراه البلدان. ج 1 ضمیمه ص 26)
فرهنگ لغت هوشیار
روسی روستایی روستایی روسی دهقان روسی (پیش از انقلاب سوسیالیستی) توضیح موژیک با فراد روسیه که دارای ریش بلند و لباس ژولیده بودند اطلاق میشد و آنان گروه خاصی را تشکیل میدادند ولی بتدریج این اصطلاح شامل عموم طبقات بی بضاعت و بی سواد و بی تربیت روسیه شد
فرهنگ لغت هوشیار
علم ترکیب اصوات و هنر عرضه آن ها به نحوی که برای شنونده مطبوع باشد، موسیقی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
آهنگ، مارش، مزغان، مزقان، موسیقی، نوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی از دهستان پنجکرستاق کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان پنجکرستاق کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
مژه، چشک، چشمک زدن، دانه های انگور خشک شده بر خوشه
فرهنگ گویش مازندرانی