جدول جو
جدول جو

معنی موجلک - جستجوی لغت در جدول جو

موجلک
(مَ جُ)
موجل. در اصطلاح گناباد خراسان کشمش سیاه که در آفتاب خشک شود. (یادداشت محمد پروین گنابادی). و رجوع به موجل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موجلکا
تصویر موجلکا
سند، مدرک تعهد، برگۀ التزام
فرهنگ فارسی عمید
در لهجۀ قزوین چوبی است که در یک سر آن سیخی برای راندن ستور است، (یادداشت دکتر دبیرسیاقی)، سیخونک
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ لَ)
جای ترسناک. (ناظم الاطباء). موجل. رجوع به موجل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جای ترس، مغاکی که آب درآن ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جُ)
موجلک. در اصطلاح گناباد خراسان کشمش سیاه که در آفتاب خشک شود. (یادداشت پروین گنابادی)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
وجل. بترسیدن. (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
این کلمه در بیت ذیل ازسوزنی آمده است و ظاهراً مصغر مول است:
صمصامک غرعروس بی حمیت و ننگ
اندر پی مولک آمدی سی فرسنگ.
سوزنی.
رجوع به مول شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ملک. ملکوم نیز خوانده شده است. خدای عمونیان است که قربانیهای انسانی ازبرای وی تقدیم می نمودند مخصوصاً از بچه ها. و چنانکه حاخامیان گویند این بت از مس ساخته شده بر کرسیی ازمس نشسته دارای سر گوساله بود و تاجی بر سر می داشت و کرسی و خود بت مجوف بود و در جوف آن آتش می افروختند و قربانی را در آن می گذاشتند فوراً می سوخت و اهالی در آن اثنا طبلها می نواختند که صدای داد و فریاد وی را نشنوند و با وجودی که انبیا مکرراً این عادت وحشیانه را سخت منع فرمودند باز یهود بارها بدان گرفتارگشتند. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به مولوخ شود
لغت نامه دهخدا
آبگیر مغاک آبگیر، بیمگاه ترسگاه گودالی که در آن آب ایستد، جای ترس و بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجل
تصویر موجل
((مَ ج))
گودالی که در آن آب ایستد، جای ترس و بیم
فرهنگ فارسی معین
میوه ی درختی که در یک سال، دوبار ثمر دهد، گاوی که هر سال بزایدگوساله دو ساله ی آبستن شده
فرهنگ گویش مازندرانی