جدول جو
جدول جو

معنی موتانه - جستجوی لغت در جدول جو

موتانه
(مَ نَ)
امراءه موتانهالفؤاد، زن کندخاطر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به موتان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستانه
تصویر مستانه
(دخترانه)
خوشحال، مانند مست، مستی آور، سرخوش و شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوتانا
تصویر اوتانا
(پسرانه)
دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موشانه
تصویر موشانه
همچون موش مانند موشان، برای مثال همچو نخلی برنیارد شاخ ها / کرده موشانه زمین سوراخ ها (مولوی - ۶۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستانه
تصویر مستانه
با خوشحالی مانند مستان، مست کننده، کنایه از با حالت مستی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نَ)
از ’ت ی ن’، جائی که در آن بسیار درخت انجیر بکارند. یقال ارض متانه، ای کثیرالتین. (از اقرب الموارد). جائی که در آن انجیر می روید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
موت. (ناظم الاطباء). رجوع به موت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بی جان، خلاف حیوان. گویند اشتر الموتان و لاتشترالحیوان، یعنی خریداری کن اراضی و خانه ودکان و جز آن را، و خریداری مکن برده و ستور و مانند آن را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بی جان، خلاف حیوان. (آنندراج). غیر ذی روح. آنچه جان ندارد. (مهذب الاسماء). آنکه جان ندارد. (دهار) ، زمینی که آباد نکرده باشند، حدیث: موتان الارض لله و لرسوله فمن احیا منها شیئاً فهو له. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، مرد کندخاطر. موتانه مونث آن است. (از منتهی الارب) (از آنندراج).
- موتان الفؤاد، مرد کندخاطر. (از ناظم الاطباء). مرده دل. (مهذب الاسماء) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مو / مَ)
مرگامرگی ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرگ چهارپای. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درشت اندام و سخت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). صلب وقوی شدن. (از اقرب الموارد) ، درشت و بلند شدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، استوار شدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی ص 85). استوار و محکم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به متانت شود
از ’ت ن ن’، قیاس کردن. (از اقرب الموارد). تان بینهما، قیاس و اندازه کرد میان هر دو. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مورجانه. موریانه. زنگی است که در آهن پیدا شود و به پرداخت زدوده نگردد. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (یادداشت لغت نامه). رجوع به مورچانه و موریانه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ملازمت کردن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مواظبت. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
یا اتانس. نام جد مادری اردشیر درازدست است که در داستان بردیای دروغین نیز نقشی داشته است. رجوع به ایران باستان ص 908، 1625 و 1460 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ / نِ)
چیزی که حرکات و سکنات آن بطور مستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریۀ مستانه و جلوۀ مستانه. (آنندراج). منسوب به مست. به صفت مست. چون مستان در حال مستی. با حالت مستی. به مستی:
نگردد به گفتار مستانه غره
کسی کو دل و جان هشیار دارد.
ناصرخسرو.
چون بر در خیمه ای رسیدی
مستانه سرود برکشیدی.
نظامی.
مستانه مبین در این علم گاه
کافتادنی است چون تو در چاه.
نظامی.
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست.
حافظ.
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد.
حافظ.
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چارۀ مخموری کرد.
حافظ.
شود رطل گران نظارگی را نقش پای تو
ز بس مستانه چون موج شراب افتاده رفتارست.
صائب (از آنندراج).
گر چمن مشرق آن جلوۀ مستانه شود
غنچه در خواب پری بیند و دیوانه شود.
جلال اسیر (از آنندراج).
صج است فیض گریۀ مستانه میرود
خون هوا ز کیسۀ پیمانه میرود.
جلال اسیر (از آنندراج).
یک نالۀ مستانه ز جائی نشنیدیم
ویران شود آن شهر که میخانه ندارد.
(از یادداشت مرحوم دهخدا).
و رجوع به مست شود
لغت نامه دهخدا
چیزی که حرکات و سکنات آن بطورمستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریه مستانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختوانه
تصویر ختوانه
ملبوس پشمینه درویشان
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گیاهان تیره پروانه واران و یکی از گونه های شبدر است عوینه شبدرک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزانه
تصویر روزانه
مربوط به روز، هر روزه، روز به روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستانه
تصویر دوستانه
از روی دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوگانه
تصویر دوگانه
عدد دو، دو عدد، دوبدو، دو تا دو تا، دوتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
آستان، حضرت، جناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموشانه
تصویر خموشانه
خاموش مانند
فرهنگ لغت هوشیار
بی جان مرگ و میر چارپایان، هوا زدگی موتی است که در چار پایان واقع شود، مرضهایی است که عارض گردد بسبب فساد هوا وقتی که هوا موذی باشد (مجمع الجوامع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موشانه
تصویر موشانه
مانند موش همچون موشان: (همچو نخلی بر نیارد شاخها کرده موشانه زمین سوراخها) (مثنوی. نیک. 4: 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانه
تصویر متانه
متانت در فارسی: استواری، نیرو مندی، گرانسنگی، پابر جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستانه
تصویر مستانه
((مَ نِ))
مانند مستان، همچون مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خموشانه
تصویر خموشانه
حق السکوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آستانه
تصویر آستانه
ساحت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوتابه
تصویر آوتابه
ابریق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آموزانه
تصویر آموزانه
حق التدریس
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت مست وار، مانندمستان، سرخوشانه، سرمستانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برای کاری وقت معینی در نظر گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی