- موبد
- دایمی، ابدی، همیشگی، جاودانی
معنی موبد - جستجوی لغت در جدول جو
- موبد
- رئیس دینی زرتشتیان
- موبد ((بَ یا بِ))
- روحانی دین زرتشتی، جمع موبدان
- موبد
- در آیین زردشتی رئیس مغان، حکیم و پیشوای روحانی زردشتی، کنایه از دانشمند، کنایه از مشاور، کنایه از روایت کننده
موبد موبدان: در آیین زردشتی رئیس کل موبدان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیانگر، پیروز
زایش ده
زمان، سررسید
باره
فرهیخته
ماتکان
زیگورات
تاکید شده، محکم و استوار
ادب آموخته، باادب، تربیت شده
محل عبادت، عبادتگاه، پرستشگاه
ادب آموزنده، تربیت کننده، معلم
افروزنده، روشن کننده، درخشنده، درخشان
به وجود آورنده، ایجاد کننده، آفریننده
جای ولادت، محل تولد، زادبوم، زمان ولادت
موضوع، مسئله، محل ورود، جای فرود آمدن، آبشخور
درختچه ای همیشه سبز با گل های سفید و میوای اسانس دار و گوشتی که مصرف دارویی دارد،، آس، آسمار، مرسین
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
مورد اسپرم: در علم زیست شناسی نوعی مورد با برگ های پهن و زرد
در زبان عربی ویژگی هر یک از کلمات ساختگی یا غیر عربی
جا و مکان، خانه و مسکن
کف کرده دریای کف کرده
به گونه های مختلفی از درخت بید اطلاق میشود که دارای شکوفه های معطرند
پرستشگاه، جای عبادت، نماز خانه
در بند بندی
محل ولادت، محل زادن تولید شده و پرورده و زاییده شده تولید کننده، زاینده
تاکید شده، استوار کرده شده
آتش افروز
وعده گاه، مکان پیمان، جای عهد و پیمان، جای وعده
راه و طریقه و محل ورود، راه آب
ادب آموزنده ادب آموز تربیت کننده مربی، جمع مودبین. ادب کننده و سرزنش کننده، معلم از ریشه پارسی ادب آموخته ادبدان از ریشه پارسی ادب آموز پرورنده ادب آموخته تربیت یافته: تاکمالی که در او منظور بود او را حاصل شود مانند اسب مودب وباز معلم. . ، جمع مودبین
کسی که خداوند عالم را یکی میداند و یکی میگوید، یک گرداننده
جمع ماده، از ریشه پارسی ماتک ها وادگان جمع ماده یا مواد اولی (اولیه)، ماده های اصلی هر چیز مثلا انواع معادن که از آنها آلات و ادوات مختلف سازند. یا مواد ثلاث (ثلثه)، مراد وجوب امکان و امتناع است یا مواد خام. ماده هایی که از راه کشاورزی یا تربیت اغنام و احشام بدست آید