جدول جو
جدول جو

معنی موالسه - جستجوی لغت در جدول جو

موالسه
(عَ ضَ جَ)
به کنایه گفتن سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ظاهر کردن خلاف نهانی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خیانت کردن کسی را و خدعه نمودن با او و مداهنه کردن او را. (ناظم الاطباء) ، همدیگر را فریب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). فریب آوردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
موالسه
مری (خیانت) دشمنکامی
تصویری از موالسه
تصویر موالسه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجالست
تصویر مجالست
همنشینی کردن، با کسی نشستن، همنشینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابالسه
تصویر ابالسه
ابلیس ها، عزازیل ها، شیاطین، جمع واژۀ ابلیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوالیه
تصویر شوالیه
نجیب زاده ای که از طرف شاه منصب افتخاری به او داده می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوالیه
تصویر متوالیه
متوالی، پیاپی، پشت سرهم
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ میلاه. (اقرب الموارد). جمع واژۀ میلاه به معنی ناقۀ سخت واله به جهت بچه. (آنندراج). و رجوع به میلاه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
فریب دهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
با هم راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مسارّه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَضْوْ)
خیانت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کسی خیانت کردن. (دهار). گویند: هو لایدالس و لایوءالس، او نه فریب می کند و نه خیانت. (منتهی الارب). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ سَ)
نوعی از رفتار شتر. (منتهی الارب). نوعی از رفتار شتر که گردن را بکشد و گامها را فراخ گذارد. (ناظم الاطباء). گردن یازیدن اشتر در رفتن به شتاب. (از المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پیاپی کردن دو کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیاپی کردن. (دهار) ، جدا کردن بعضی از گوسپندان رااز بعضی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دوستی. پیوستگی با هم نمودن. (منتهی الارب). دوستی نمودن با کسی و پیوستن به او، ضد معاداه. (از ناظم الاطباء). با کسی دوستی کردن. (دهار). با کسی دوستی و پیوستگی داشتن. (آنندراج). و رجوع به موالات شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با کسی الفت گرفتن. (منتهی الارب). ولاف. (منتهی الارب). الفت گرفتن و خوی کردن با کسی. (ناظم الاطباء). الف گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به موءالفت و موءالفه شود، نزدیک شدن به کسی یا به چیزی. (منتهی الارب). متصل شدن به کسی و نزدیک گردیدن به او. (ناظم الاطباء). باکسی پیوستن. (دهار) (المصادر زوزنی) (آنندراج) ، نسبت کردن خود را به کسی یا به چیزی. (منتهی الارب). نسبت کردن خود را به کسی. (ناظم الاطباء) ، با هم آمدن قوم برابر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ ظا / عَ ظَنْ)
بر ریگ نرم و دشوارگذار رفتن، برابری و نبرد کردن در رفتن و رفتار به شب، به شب رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ سَ)
شتافتن، راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). راز کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ)
چیزی از کسی درربودن. (زوزنی) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ سَ / سِ)
مدالست. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
همنشینی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجالست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبالهه
تصویر مبالهه
گولی بی خردی نادانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالغه و مبالغت: کوش، گزافکاری گزافگویی مکیس مکاس بسیار کوشیدن، زیاده روی کردن، کوشش بسیار، زیاده روی: ... اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد، صفات نیک و بد شخص یا شی را بطریقی بیان کردن که مستبعد یا محال نماید توضیح مبالغه (بمعنی اعم) بر سه نوع است: الف - تبلیغ یا مبالغه بمعنی اخص. ب - اغراق. ج - غلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالده
تصویر مبالده
یکدیگر را زدن زد و خورد
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباسله
تصویر مباسله
مباسله در فارسی: تاخت و تاز تاختن حمله کردن در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی اسوار، نژاده نجیب زاده ای که در گروه فارسان قرون وسطی پذیرفته شده باشد فارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالست
تصویر ذوالست
یک ششم پرده زبانزد خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
خو گری خو گیری منسوب به مال نهائی مقابل حالی: رنجهای بی نهایت مالی بر شماتت اعدا حالی برگزیدم. خوگر شدن خوگری خوگر شدن روان بندگان یاران
فرهنگ لغت هوشیار
موانسه و موانست در فارسی خو گرقتن خو گیری، دمسازی انس گرفتن با کسی الفت یافتن، الفت انس دمسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواهسه
تصویر مواهسه
شتافتن، راز گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالاه
تصویر موالاه
موالات در فارسی همدوستی همکاری، پیوسته کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالسه
تصویر مخالسه
مخالست در فارسی: شتابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مدالست و مدالسه در فارسی همفریبی، ستمکاری یکدیگر را فریب دادن فریفتن، ستم کردن، فریفتکاری، جور ستم
فرهنگ لغت هوشیار
مجالست و مجالسه در فارسی همنشینی همنشینی کردن، همنشینی: ... و بروی خوب و خلق خوش... و تبرک بمجالست ارباب ورع... از ملوک عالم ممتاز گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالهه
تصویر متالهه
متالهه در فارسی مونث متاله: خدا شناس، خدا پرست
فرهنگ لغت هوشیار
ترشحات داخل رحم همراه نوزاد که پس از زاییدن از مهبل خارج
فرهنگ گویش مازندرانی