- مواقف
- جمع موقف، استادنگاهان ایستگاه ها جمع موقف جایهای ایستادن ایستگاهها
معنی مواقف - جستجوی لغت در جدول جو
- مواقف
- موقف ها، محلهای وقوف، جاهای ایستادن، ایستگاه ها، جمع واژۀ موقف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مالی که برای پرداختن آن با هم قرارومدار می گذارند
هم داستان
روبروی هم ایستادن
هم رای، همراه، سازگار
موقع ها، مهر و امضا شده ها، جمع واژۀ موقع
جمع مالف، خوی انگیزان خوگیر خویگیر، همامنگ و نام گوشه ای از همایون درخنیای ایرانی الفت گیرنده انس گیرنده مقابل مجانب: ... و استرضا جوانب از موالف و مجانب واقارب و اباعد وموالی و معاند... باتمام رسانید، هماهنگ، نوایی است از موسیقی ایرانی گوشه ای از همایون. دوست و رفیق شونده، خوگرفته باو
جمع موقع، آوا مان اوا مان شد گاهان جمع موقع
جمع موقذ، زی اندام ها چون شتالنگ و زانو و آرنج و دوش
جمع موقد، آتشدان آتشگاه ها جمع موقد
همداتستان همداستان همدست ساز وار دمنان دمساز هم رای هم فکر، جمع موافقین، مناسب سازگار
الفت گیرنده
Approving
aprovador
aprobujący
одобрительный
схвальний
goedkeurende
zustimmend
aprobatorio
approuvant
approvante
अनुमोदित
অনুমোদনকারী
menyetujui
onaylayan
承認している
kubali
อนุมัติ