جدول جو
جدول جو

معنی مواسی - جستجوی لغت در جدول جو

مواسی
(مُ)
مواسات کننده. مواساکننده. به مال وتن کسی را یاری و غمخواری کننده. ’مخصوص است به کفاف اگر در فضل کفاف باشد آن را مواسی نگویند’. (از یادداشت لغت نامه) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مواسی
(مَ)
جمع واژۀ موسی. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ موسی به معنی استره. (آنندراج). جمع واژۀ موسی به معنی تیغهای دلاکی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مواسم
تصویر مواسم
موسم ها، اوقات و زمانهای چیزی، هنگام رسیدن چیزی، جمع واژۀ موسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موازی
تصویر موازی
رو به رو، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواسی
تصویر تواسی
فرش منقش مانند گلیم و قالی، برای مثال فکنده ست فراش باد بهاری / تواسی الوان ابرکوه و کردر (عبدالقادر نائینی- رشیدی - تواسی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رواسی
تصویر رواسی
کوه های بلند و پابرجا، کوه های استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواشی
تصویر مواشی
چهارپایان، از قبیل گاو، گوسفند و شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متاسی
تصویر متاسی
کسی که به دیگری تاسی می کند، پیروی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالی
تصویر موالی
مالکان، سروران، مهتران، دوستان، دوستداران، جمع واژۀ مولیٰ
بندگان، بندگان آزاد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالی
تصویر موالی
دوست، یار، یاور
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ واسق علی غیرالقیاس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ واسق به معنی ناقۀ بارگرفته و آبستن شده. (آنندراج). رجوع به واسق شود
لغت نامه دهخدا
همسویه، رو با رو مقابل برابر، دو خط یا دو سطح که تمام نقاط برابر آنها نسبت بیکدیگر بیک فاصله باشند و هر قدر آنها را امتداد دهیم بهم نرسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالی
تصویر موالی
یار و دستگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواسی
تصویر نواسی
انگور بیدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواسا
تصویر مواسا
یاری کردن بمال و تن، یاری گری: (و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری) (کشف الاسرار 510: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواسم
تصویر مواسم
جمع موسم، هنگام ها واره ها جمع موسم هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماشیه، چار پایان چار پایان بار کش پسویک جمع ماشیه: چارپایان مانند گاو گوسفند شتر، مالیات چارپا مالیاتی که بگاو و استر و خر تعلق میگیرد مواشیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواطی
تصویر مواطی
جمع موطی جایهای قدم قدمگاهها: (... و مواضع و مواطی دم و قد خویش بشناسد) (مرزبان نامه. تهران. چا. 130: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسی
تصویر متاسی
تسلی گیرنده، بردبار وصابر و شکیبا پیرو آنکه بدیگری تاسی کند پیرو
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راسیه، ایستاها پا برجاها، کوه های استوار جمع راسیه ثابتها راسخها، کوههای سخت بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالی
تصویر موالی
((مَ))
جمع مولی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موالی
تصویر موالی
((مُ))
دوست دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواشی
تصویر مواشی
((مَ))
جمع ماشیه، ستور و چارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موازی
تصویر موازی
((مُ))
برابر، روبرو، دو خطی که فاصله بین شان به یک اندازه باشد و هرچقدر امتداد داده شوند به هم نرسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موازی
تصویر موازی
هم راستا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موازی
تصویر موازی
Parallel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موازی
تصویر موازی
parallèle
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موازی
تصویر موازی
paralelo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موازی
تصویر موازی
równoległy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موازی
تصویر موازی
параллельный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موازی
تصویر موازی
паралельний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موازی
تصویر موازی
parallel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موازی
تصویر موازی
parallel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موازی
تصویر موازی
paralelo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از موازی
تصویر موازی
parallelo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی