جدول جو
جدول جو

معنی مواسق - جستجوی لغت در جدول جو

مواسق
(مَ سِ)
جمع واژۀ واسق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ واسق به معنی ناقۀ بارگرفته و آبستن شده. (آنندراج). رجوع به واسق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مواسم
تصویر مواسم
موسم ها، اوقات و زمانهای چیزی، هنگام رسیدن چیزی، جمع واژۀ موسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موافق
تصویر موافق
هم رای، همراه، سازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جواسق
تصویر جواسق
جوسق ها، قصرها، کاخ ها، جمع واژۀ جوسق
فرهنگ فارسی عمید
(عَ / عَ ظِنْ)
همسنگ برآمدن در معارضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به سوی یکدیگر آهنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جواسق
تصویر جواسق
جمع جوسق، از پارسی کوشک ها جمع جوسق کوشکها قصرها کاخها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غاسقه، تاران تیرگی ها در فرزان سهر وردی شید در بسیاری و در فرایند زایش توان خود را از دست می دهد و رو به تار یا تاران دارد. تیرگی و تاری در فرزان سهر وردی به چیزی در فرزان گام برداران (مشائین) همانند است، جمع غاسقه، جهات فقری و ظلمانی انوار ناقص بالنسبه بنور کامل است. آنچه باعث تکثیر و تحدید انوار می گردد و مقدار کمیت و هیئت و شکل از آن حاصل می شود باین بیان که نور الانوار جز نور اقرب بان صادر نشود و آنچه صادر شده نور محض نیست وگرنه تکثیر در نور حاصل آید و آن محال است. و همچنین برزخ واحد و محض نیست وگرنه وجود به همان متوقف گردد. بنابرین در نور اقرب (صادر اول) دو جهت محقق شود: یکی جنبه برزخی که تکثیر از ناحیه اوست و دیگر جنبه نور مجردی. پس از جهت انتساب به نور اول (نور الانوار) غنا و تجرد دارد و از جهت ذات فقر و ظلمت و بعد تکثیر حاصل آید همین امور برزخیه را که در انوار ناقصه تحقق دارد غواسق گویند. چنان که آن را در فلسفه مشا ماهیت نامند و تکثرات در سلسله طولیه عقول عشره و دیگر عوالم از آن ناشی می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
همداتستان همداستان همدست ساز وار دمنان دمساز هم رای هم فکر، جمع موافقین، مناسب سازگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواسم
تصویر مواسم
جمع موسم، هنگام ها واره ها جمع موسم هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواسا
تصویر مواسا
یاری کردن بمال و تن، یاری گری: (و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری) (کشف الاسرار 510: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواثق
تصویر مواثق
متحد، معاهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موافق
تصویر موافق
((مُ فِ))
سازگار، مطابق، هم رأی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواسق
تصویر جواسق
((جَ س))
جمع جوسق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موافق
تصویر موافق
هم داستان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موافق
تصویر موافق
Approving
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از موافق
تصویر موافق
approuvant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از موافق
تصویر موافق
menyetujui
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از موافق
تصویر موافق
อนุมัติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از موافق
تصویر موافق
kubali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از موافق
تصویر موافق
מאשר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از موافق
تصویر موافق
承認している
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از موافق
تصویر موافق
批准的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از موافق
تصویر موافق
승인하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از موافق
تصویر موافق
onaylayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از موافق
تصویر موافق
одобрительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از موافق
تصویر موافق
অনুমোদনকারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از موافق
تصویر موافق
अनुमोदित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از موافق
تصویر موافق
approvante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از موافق
تصویر موافق
aprobatorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از موافق
تصویر موافق
zustimmend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از موافق
تصویر موافق
goedkeurende
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از موافق
تصویر موافق
схвальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از موافق
تصویر موافق
aprobujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از موافق
تصویر موافق
aprovador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از موافق
تصویر موافق
منظور
دیکشنری فارسی به اردو