مولودها، زاییده شده ها، فرزندها، کنایه از نتیجه ها، تولدها، جمع واژۀ مولود موالید ثلاثه: کنایه از جماد، نبات و حیوان موالید سه گانه: کنایه از جماد، نبات و حیوان، موالید ثلاثه
مولودها، زاییده شده ها، فرزندها، کنایه از نتیجه ها، تولدها، جمعِ واژۀ مولود موالید ثلاثه: کنایه از جماد، نبات و حیوان موالید سه گانه: کنایه از جماد، نبات و حیوان، موالید ثلاثه
حالتها و رقصها که به استماع نغمه صوفیان را می باشد و این جمع وجد است خلاف القیاس. (غیاث) (آنندراج). کیفیات وجدانی. حالات و مقاماتی چند که به طریق کشف وجدان بر اولیا و عرفا و سالکان راه ظاهرشود. (فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدجعفر سجادی)
حالتها و رقصها که به استماع نغمه صوفیان را می باشد و این جمع وجد است خلاف القیاس. (غیاث) (آنندراج). کیفیات وجدانی. حالات و مقاماتی چند که به طریق کشف وجدان بر اولیا و عرفا و سالکان راه ظاهرشود. (فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدجعفر سجادی)
وعده ها و موعودها و وعده داده شده ها و چیزهای وعده کرده شده. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ میعاد است که به معنی وعده کردن باشد. (غیاث) (آنندراج) : او قابوس را فروگذاشت و آن مواعید خلاف کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 260). و رمندگان را از اطراف و اکناف عالم به مواثیق عهد و مواعید لطف باز آورند. (مرزبان نامه ص 173). ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 14). ، جمع واژۀ میعاد، جای وعده و زمان وعده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به میعاد شود
وعده ها و موعودها و وعده داده شده ها و چیزهای وعده کرده شده. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ میعاد است که به معنی وعده کردن باشد. (غیاث) (آنندراج) : او قابوس را فروگذاشت و آن مواعید خلاف کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 260). و رمندگان را از اطراف و اکناف عالم به مواثیق عهد و مواعید لطف باز آورند. (مرزبان نامه ص 173). ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت. حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 14). ، جَمعِ واژۀ میعاد، جای وعده و زمان وعده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به میعاد شود
جمع عربی مانید، پس افتاده ها. بقایا. بقایای خراجی و مالیاتی سالهای گذشته. موانیذ. (یادداشت مؤلف) : گویند که او را از برای آن به قم فرستاده بود تا بقایای سالهای گذشته که آن را موانید می خوانند... استیفای آن نماید. (ترجمه تاریخ قم ص 102). پس رشید نامه ای نوشت... در طلب کردن بقایای سالهای گذشته از خراج و بقایا به اصطلاح ایشان موانید گفته اند. (ترجمه تاریخ قم ص 29). مجموع اموال از مردم هر مملکتی بستد... و این سال را سال موانید نام نهادند یعنی سال بقایا. (ترجمه تاریخ قم ص 30). و رجوع به مادۀ بعد شود
جمع عربی مانید، پس افتاده ها. بقایا. بقایای خراجی و مالیاتی سالهای گذشته. موانیذ. (یادداشت مؤلف) : گویند که او را از برای آن به قم فرستاده بود تا بقایای سالهای گذشته که آن را موانید می خوانند... استیفای آن نماید. (ترجمه تاریخ قم ص 102). پس رشید نامه ای نوشت... در طلب کردن بقایای سالهای گذشته از خراج و بقایا به اصطلاح ایشان موانید گفته اند. (ترجمه تاریخ قم ص 29). مجموع اموال از مردم هر مملکتی بستد... و این سال را سال موانید نام نهادند یعنی سال بقایا. (ترجمه تاریخ قم ص 30). و رجوع به مادۀ بعد شود
جمع واژۀ مولد به معنی مادر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مولد شود، جمع واژۀ مولود. (المنجد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مولود. زادگان. (یادداشت مؤلف). فرزندان و این جمع واژۀ مولود است. (غیاث) (آنندراج) : دانی چه گفته اند بنی عوف در عرب نسل بریده به که موالید بی ادب. سعدی. از چنین مادر و پدر چه عجب گر موالید مانده در بدر است. خطیرالدین جرجانی. ، آنچه پدید آید. متولدشده. معلول: فعل را در غیب اثرها زادنیست وان موالیدش به حکم خلق نیست. مولوی. ، گاهی از موالید، موالید ثلاثه مراد باشد که نباتات و جمادات و حیوانات است زیرا که این هرسه بچگان عناصر افلاکند. (غیاث) (آنندراج). اقسام سه گانه جسم، جماد و نبات و حیوان. (یادداشت مؤلف) : ارکان موالید بدو هستی دارند تأثیر بسی مشمر در وی حدثان را. ناصرخسرو. رسم فلک و گردش ایام و موالید از دانا بشنیدم و برخواندم دفتر. ناصرخسرو. موالیدند از اینها جسم انسان پدید آمد در این شش گوشه ایوان. ناصرخسرو. - سه موالید، موالید ثلاث. موالید ثلاثه: بودند تا نبود نزولش در این سرای این چار مادر و سه موالید بینوا. خاقانی. و رجوع به ترکیب موالید ثلاثه شود. - موالید ثلاث، موالید ثلاثه. موالید سه گانه. سه موالید. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب موالید ثلاثه شود. - موالید ثلاثه (یا ثلاث) ، جمادو نبات و حیوان. (از ناظم الاطباء). عبارت است از معادن و نبات و حیوان. (از نفائس الفنون) (از کشاف اصطلاحات الفنون). موالید سه گانه. سه موالید. سه روح. جمادات و نباتات و حیوانات. معدن. نبات. حیوان. (از یادداشت مؤلف). کنایه از نباتات و جمادات و حیوانات است، نباتات آنچه از زمین روید و بالیدگی دارد یعنی ازقسم درختان باشد و جمادات آنچه از قسم سنگ و گل باشد و حیوانات آنچه جاندار باشد و به ارادۀ خود جنبش و حرکت کند. (غیاث). - موالید سه گانه، بربسته و بررسته و جنبنده را گویند یعنی جماد و نبات و حیوان. (آنندراج) (از برهان). بربسته و بررسته و جنبنده است. (انجمن آرا). و رجوع به ترکیب موالیدثلاثه شود
جَمعِ واژۀ مولد به معنی مادر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مولد شود، جَمعِ واژۀ مولود. (المنجد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مولود. زادگان. (یادداشت مؤلف). فرزندان و این جَمعِ واژۀ مولود است. (غیاث) (آنندراج) : دانی چه گفته اند بنی عوف در عرب نسل بریده به که موالید بی ادب. سعدی. از چنین مادر و پدر چه عجب گر موالید مانده در بدر است. خطیرالدین جرجانی. ، آنچه پدید آید. متولدشده. معلول: فعل را در غیب اثرها زادنیست وان موالیدش به حکم خلق نیست. مولوی. ، گاهی از موالید، موالید ثلاثه مراد باشد که نباتات و جمادات و حیوانات است زیرا که این هرسه بچگان عناصر افلاکند. (غیاث) (آنندراج). اقسام سه گانه جسم، جماد و نبات و حیوان. (یادداشت مؤلف) : ارکان موالید بدو هستی دارند تأثیر بسی مشمر در وی حدثان را. ناصرخسرو. رسم فلک و گردش ایام و موالید از دانا بشنیدم و برخواندم دفتر. ناصرخسرو. موالیدند از اینها جسم انسان پدید آمد در این شش گوشه ایوان. ناصرخسرو. - سه موالید، موالید ثلاث. موالید ثلاثه: بودند تا نبود نزولش در این سرای این چار مادر و سه موالید بینوا. خاقانی. و رجوع به ترکیب موالید ثلاثه شود. - موالید ثلاث، موالید ثلاثه. موالید سه گانه. سه موالید. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب موالید ثلاثه شود. - موالید ثلاثه (یا ثلاث) ، جمادو نبات و حیوان. (از ناظم الاطباء). عبارت است از معادن و نبات و حیوان. (از نفائس الفنون) (از کشاف اصطلاحات الفنون). موالید سه گانه. سه موالید. سه روح. جمادات و نباتات و حیوانات. معدن. نبات. حیوان. (از یادداشت مؤلف). کنایه از نباتات و جمادات و حیوانات است، نباتات آنچه از زمین روید و بالیدگی دارد یعنی ازقسم درختان باشد و جمادات آنچه از قسم سنگ و گل باشد و حیوانات آنچه جاندار باشد و به ارادۀ خود جنبش و حرکت کند. (غیاث). - موالید سه گانه، بربسته و بررسته و جنبنده را گویند یعنی جماد و نبات و حیوان. (آنندراج) (از برهان). بربسته و بررسته و جنبنده است. (انجمن آرا). و رجوع به ترکیب موالیدثلاثه شود