جدول جو
جدول جو

معنی مهیی - جستجوی لغت در جدول جو

مهیی(مُ هََ یْ یی)
راست و نیکو کننده کار را و آماده کننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محیی
تصویر محیی
(پسرانه)
زنده کننده، احیاکننده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهین
تصویر مهین
(دخترانه)
ماه زیبا رو، مانند ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهری
تصویر مهری
(دخترانه)
منسوب به مهر، منسوب به خورشید، منسوب به مهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهدی
تصویر مهدی
(پسرانه)
هدایت شده، نام امام دوازدهم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهدی
تصویر مهدی
نام قائم مقام منتظر در نزد شیعیان، کسی که خداوند او را به سوی حق هدایت نموده، هدایت شده، ارشاد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مایی
تصویر مایی
ما بودن، هستی، وجود، کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر
مایی ومنی: کنایه از خودبینی، خودخواهی، تکبر، برای مثال در بحر مایی و منی افتاده ام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ - ۹۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محیی
تصویر محیی
احیا کننده، زنده کننده، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهیا
تصویر مهیا
حاضر، آماده، مستعد، شایسته، مناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهین
تصویر مهین
بزرگ، بزرگ تر، بزرگ ترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهیج
تصویر مهیج
هیجان آور، برانگیزنده
فرهنگ فارسی عمید
خوار و سست، ضعیف، ذلیل، بیمقدار بزرگترین، اکبر، سالخورده تر، کبره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهیا
تصویر مهیا
آماده شده، ساخته شده، مستعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمی
تصویر مهمی
مهم بودن قابل توجه و اهمیت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهیب
تصویر مهیب
سهمگین، ترسناک، سهمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهیج
تصویر مهیج
هیجان آور
فرهنگ لغت هوشیار
ماه قمر: چو پشت آینه است اجسام اینجا شود چون روی آیینه مصفا. نه شمسی ماند آنجا نه مهیری نه ظلمی بینی آنجا نه منیری. (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهیل
تصویر مهیل
ترسناک جای ترسناک مکان مخوف
فرهنگ لغت هوشیار
مهدی در فارسی: رهنموده رهشناس، از نام های تازی بر مردان، هوشیدر سوشیانس: سوشیانت رهنمود یا پیامبری که در واپسین زمان پدید خواهد آمد رهنمود دوازدهم (عج) ارمغان آورده هدایت شده ارشاد گردیده، نامی است از نامهای مردان. هدیه داده شده هدیه آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهپی
تصویر مهپی
عصب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مهر محبتی، نوعی ازچنگ: مهری یکی پیر نزار آوا بر آورده بزار چون تند اندر مرغزار جانی بهر جا ریخته. (خاقانی)، نامی است از نامهای زنان. منسوب به مهر، کیسه مهر برنهاده، قطعه ای گل خشکیده که ازخاک کربلا و نجف آرند و شیعه آنرا بهنگام نماز سجده گاه خود سازند، قطعه سنگ کلوخ چوب یا برگ که شیعه بهنگام نماز سجده گاه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکهیی
تصویر مکهیی
منسوب به مکه، واجب الحج، پولدار ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیی
تصویر محیی
احیا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایی
تصویر مایی
تکبر، مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیی
تصویر محیی
((مُ))
احیاءکننده، زنده کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهدی
تصویر مهدی
((مُ دا))
هدیه داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهدی
تصویر مهدی
((مَ یّ))
هدایت شده، ارشاد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهین
تصویر مهین
((مِ))
بزرگتر، بزرگترین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهین
تصویر مهین
سست، ضعیف، خوار، زبون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهین
تصویر مهین
((مُ))
خوار دارنده، اهانت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهین
تصویر مهین
((مَ))
منسوب به ماه، نامی است از نام های زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهیل
تصویر مهیل
((مَ))
جای ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهیر
تصویر مهیر
((مَ))
ماه، قمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهیا
تصویر مهیا
آماده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهین
تصویر مهین
مهم
فرهنگ واژه فارسی سره