جدول جو
جدول جو

معنی مهیوب - جستجوی لغت در جدول جو

مهیوب
(مَ)
دهی است از دهستان بهمنشیر بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در 4هزارگزی جنوب خاوری خرمشهر و 3هزارگزی راه شوسۀ خرمشهر به آبادان دارای 500تن سکنه. آب آن از رود خانه بهمنشیر و راه در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معیوب
تصویر معیوب
عیب دار، ناقص، نادرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهیوه
تصویر مهیوه
مهیاوه، خوراکی که از ماهی تهیه می شود، ماهیابه
فرهنگ فارسی عمید
(مَهَْ)
شتر بیمار. شتر هیمأزده، دوست دارندۀ زن و عاشق و سرگشته و شیفته از عشق و رونده بر غیر اراده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ یَ وَ / وِ)
ماهیابه. ماهیاوه که نانخورش مردم لار است که ازماهی کوچک سازند و خورند. (برهان). نانخورشی که اکثر و اغلب مردم از ماهی ریزه ترتیب دهند:
مدحت مهیوه گویم به ادای کچری
و گر از جانب لارم امرا بنوازند.
وگر از جانب لارم امرا بنوازند
مدحت مهیوه گویم به ادای کهوی.
بسحاق اطعمه.
زین دو قاصد خبر مهیوه می پرسیدم
هر دو گفتند که هست او بسلامت در لار.
بسحاق اطعمه (دیوان ص 14)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
برکنده موی. (منتهی الارب). اسب دنبال کنده. (مهذب الاسماء). اسب که ’هلب’ او برکنده باشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَعْ)
عیب ناک. (آنندراج). دارای عیب. معیب. (از اقرب الموارد). عیب ناک و عیب دار. (ناظم الاطباء). آهومند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
معیوب نیستی تو ولیکن ما
بر تو نهیم عیب ز رعنایی.
ناصرخسرو.
که بی اشباع سخن در تقریر آن معیوب نماید. (کلیله و دمنه). این قطعه ای که تو برخواندی بس غث ورث و معیوب... بود. (مقامات حمیدی).
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس.
مولوی.
، داغ دار و بدصورت و زشت، ننگ دار و بی آبرو و رسوا و بدنام و کیاده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
عیبناک، عیب دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهیوه
تصویر مهیوه
خوراکی است که از ماهی اشنه سازند صحنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
((مَ))
عیب دار، ناقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
آکمند
فرهنگ واژه فارسی سره
آهمند، خراب، عیبناک، فاسد، ناقص
متضاد: سالم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
معيبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
Defective
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
défectueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
дефектний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
มีข้อบกพร่อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
defeituoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
defekt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
wadliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
معیوب، از کار افتاده است
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
ত্রুটিপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
معیوب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
欠陥のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
kasoro
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
defectief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
有缺陷的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
פגום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
결함이 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
hatalı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
cacat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
дефектный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
difettoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
defectuoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معیوب
تصویر معیوب
दोषपूर्ण
دیکشنری فارسی به هندی