دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری قاین و یک هزارگزی خاور راه اتومبیل رو قاین به رشخوار. دارای 140 تن سکنه. آبش از قنات و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری قاین و یک هزارگزی خاور راه اتومبیل رو قاین به رشخوار. دارای 140 تن سکنه. آبش از قنات و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
جمع شدن عده ای با رابطۀ خانوادگی یا دوستی در مکانی که میزبان تعیین کرده، ضیافت مهمانی دادن: کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن مهمانی کردن: کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن، مهمانی دادن
جمع شدن عده ای با رابطۀ خانوادگی یا دوستی در مکانی که میزبان تعیین کرده، ضیافت مهمانی دادن: کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن مهمانی کردن: کسانی را دعوت کردن، مهمانی ساختن، مهمانی دادن
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 130هزارگزی جنوب میناب و هشت هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب با 360 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 130هزارگزی جنوب میناب و هشت هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب با 360 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
میهمانی. سور. ضیافت (با فعل کردن و دادن و رفتن صرف شود). میزد. مهمان کردن. دعوت. مأدبه. قری. (منتهی الارب) : سپه را سوی زابلستان کشید به مهمانی پوردستان کشید. فردوسی. خود از بلخ زی زابلستان کشید به مهمانی پور دستان کشید. فردوسی. چنین گفت کامروز برساز کار به مهمانی دختر شهریار. فردوسی. شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانیست چهل روزه خاصه. (تاریخ بیهقی ص 346). غرۀ ماه رجب مهمانی بود. (تاریخ بیهقی ص 366). تکلفی سخت عظیم ساختند اندر مهمانیها. (تاریخ بیهقی ص 402). از خلیفه اندر خواست که او را گرامی کند و به خانه وی رودبه مهمانی. (از تاریخ برامکه). برگ مهمانی توساخته ام گرچه بس ساختۀ مختصر است. خاقانی. توانگران را وقف است و نذر و مهمانی. سعدی (گلستان). - به مهمانی خواندن، دعوت به مهمانی کردن: خدیجه گفت پیش عم رو و او را به مهمانی خوان. (قصص الانبیاء ص 215). - مهمانی دادن، مهمانی کردن. ضیافت ساختن. ترتیب میهمانی و سور دادن. - مهمانی ساختن، ضیافت کردن. ترتیب مهمانی دادن: سمک عیار می گوید که پیغام به مقوقر فرست که مهمانی بساز و مردمان قلعه خاص و عام مهمان کن. (سمک عیار ج 1 ص 200).... وحوش و طیور را در کاس های سر خود مهمانی ساختند. (سندبادنامه ص 16). - مهمانی کردن، مهمان کردن. ضیافت ساختن
میهمانی. سور. ضیافت (با فعل کردن و دادن و رفتن صرف شود). مَیَزد. مهمان کردن. دعوت. مأدبه. قری. (منتهی الارب) : سپه را سوی زابلستان کشید به مهمانی پوردستان کشید. فردوسی. خود از بلخ زی زابلستان کشید به مهمانی پور دستان کشید. فردوسی. چنین گفت کامروز برساز کار به مهمانی دختر شهریار. فردوسی. شرط آن است که وقت گل ساتگینی خورند که مهمانیست چهل روزه خاصه. (تاریخ بیهقی ص 346). غرۀ ماه رجب مهمانی بود. (تاریخ بیهقی ص 366). تکلفی سخت عظیم ساختند اندر مهمانیها. (تاریخ بیهقی ص 402). از خلیفه اندر خواست که او را گرامی کند و به خانه وی رودبه مهمانی. (از تاریخ برامکه). برگ مهمانی توساخته ام گرچه بس ساختۀ مختصر است. خاقانی. توانگران را وقف است و نذر و مهمانی. سعدی (گلستان). - به مهمانی خواندن، دعوت به مهمانی کردن: خدیجه گفت پیش عم رو و او را به مهمانی خوان. (قصص الانبیاء ص 215). - مهمانی دادن، مهمانی کردن. ضیافت ساختن. ترتیب میهمانی و سور دادن. - مهمانی ساختن، ضیافت کردن. ترتیب مهمانی دادن: سمک عیار می گوید که پیغام به مقوقر فرست که مهمانی بساز و مردمان قلعه خاص و عام مهمان کن. (سمک عیار ج 1 ص 200).... وحوش و طیور را در کاس های سر خود مهمانی ساختند. (سندبادنامه ص 16). - مهمانی کردن، مهمان کردن. ضیافت ساختن
دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 97هزارگزی شمال باختری درمیان و 8هزارگزی خاور شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. در جلگه و دارای 1467 تن سکنه است. آبش از قنات و راهش مالرو است و از کلاته خان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 97هزارگزی شمال باختری درمیان و 8هزارگزی خاور شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. در جلگه و دارای 1467 تن سکنه است. آبش از قنات و راهش مالرو است و از کلاته خان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ابراهیم بن محمد بن عیسی، مکنی به ابواسحاق و ملقب به برهان الدین المیمونی. عارف به تفسیر و علم حدیث. (991 هجری قمری - سال 1079 هجری قمری). از اهل مصر بود و دارای تصانیف بسیار در حواشی و شروح است. از اوست: ’حاشیه’ بر تفسیر بیضاوی. و ’تهنئهالاسلام ببناء بیت الحرام’. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 64)
ابراهیم بن محمد بن عیسی، مکنی به ابواسحاق و ملقب به برهان الدین المیمونی. عارف به تفسیر و علم حدیث. (991 هجری قمری - سال 1079 هجری قمری). از اهل مصر بود و دارای تصانیف بسیار در حواشی و شروح است. از اوست: ’حاشیه’ بر تفسیر بیضاوی. و ’تهنئهالاسلام ببناء بیت الحرام’. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 64)