معنی معمولی - فرهنگ فارسی معین
معنی معمولی
- معمولی
- منسوب به معمول، رایج، متداول، عادی
تصویر معمولی
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با معمولی
معمولی
- معمولی
- شونیک رواگ منسوب به معمول رایج متداول عادی: کاغذ معمولی حروف معمولی حروف معمولی: (بسوارها دستور داد که دو آخور باندازه دو برابر آخورهای معمولی براین بسترها بیفزایند) (ایران باستان 1818: 2)
فرهنگ لغت هوشیار