جدول جو
جدول جو

معنی مهع - جستجوی لغت در جدول جو

مهع
(عِلْ)
برگردیدن رنگ روی و رنگ به رنگ شدن ازعوارض دشوار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مها
تصویر مها
(دخترانه)
سنگی مانند بلور، یاقوت کبود، در گویش مازندران ابر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهوع
تصویر مهوع
آنچه باعث تهوع و استفراغ شود، قی آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهل
تصویر مهل
ریم و زردابی که از لاشۀ مرده خارج شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهر
تصویر مهر
آلت فلزی یا لاستیکی که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش کرده و روی کاغذ و پاکت یا زیر نامه ها و قراردادها به جای امضا می زنند
کیسۀ سربسته، برای مثال فرستاده را داد مهری درم / که ختم است بر نام حاتم کرم (سعدی۱ - ۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهر
تصویر مهر
پول یا چیز دیگر که هنگام عقد نکاح بر ذمۀ مرد مقرر می شود، کابین، صداق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهر
تصویر مهر
دوستی، محبت
در آیین زردشتی رب النوع آفتاب، خورشید
ماه هفتم سال شمسی، پس از شهریور و پیش از آبان
روز شانزدهم از هر ماه شمسی، برای مثال روز «مهر» و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان / مهر بفزای ای نگار ماه چهر مهربان (مسعودسعد - ۵۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهل
تصویر مهل
فرصت، مهلت، نرمی و آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهب
تصویر مهب
جای وزیدن باد، جهت وزش باد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منع
تصویر منع
بازداشتن کسی از کاری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهم
تصویر مهم
بااهمیت، کار قابل توجه، شغل، کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهجع
تصویر مهجع
خوابگاه، جای خوابیدن، اتاق خواب، تخت خواب، رخت خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهد
تصویر مهد
گستردن، ورزیدن و کارکردن گاهواره، منجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهوع
تصویر مهوع
قی آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهو
تصویر مهو
مروارید، سنگ ماه، خرما، شیر آبکی، تگرگ، شمشیر تیز سنگ قمر
فرهنگ لغت هوشیار
نگران کننده و محزون سازنده، کار سخت، کار دشوار و امری عظیم، امر قابل توجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهی
تصویر مهی
بزرگی، سروری، سرداری، عظمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مها
تصویر مها
کوآرتز متبلور را گویند که بنام بلور سنگ نیز مشهوراست، یاقوت کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهب
تصویر مهب
محل وزیدن باد، جستن گاه باد، وزشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهت
تصویر مهت
گول پر چانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهجع
تصویر مهجع
خوابگاه گول فر ناس (غافل) گرسنگی نشان، به خواب رونده خوابگاه: (ناگاه مهتر پریان که زیر آن درخت نشستنگاه داشت و هر شب آن جایگاه مجمع پریان و مهجع ایشان بودی بیامد و بر جای خود بنشست. { غافل، احمق گول. آنکه گرسنگی را تسکین دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقع
تصویر مقع
آب مانده
فرهنگ لغت هوشیار
کابین و آن نقد و جنسی باشد که در وقت نکاح بر ذمه مرد مقرر کنند رحم و شفقت و محبت، دوستی و مودت آلتی لاستیکی که روی آن اسم اشخاص یا بنگاهی را نقش کنند و روی کاغذ یا زیر نامه ها بجای امضا میزنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهک
تصویر مهک
ساییدن، نرم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهل
تصویر مهل
پیش آمدن در خیر و نیکویی
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن برکم بژکم باز گیری باز گری آب جوی ار ز بحر باز گری بحر را زان سپس شمر شمری (سنائی) (شمر حوض خرد و کوچک را گویند) خرچنگ خود دار خود داری کننده باز داشتن جلوگیری کردن، جلوگیری ممانعت: (معنی بخل از روی شرع منع واجب است از مال و بعرف و عادت منع فضل مال از محتاج) (کشف الاسرار 502: 2) یا منع تعقیب. جلوگیری بازپرس از تعقیب متهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهعتل العین
تصویر مهعتل العین
کلمه ای که عین الفعلش حرف عله (و ا ی) باشد مانند: دار قال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرع
تصویر مرع
پارسی تازی گشته مرغ سبزه گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرع
تصویر مرع
((مَ))
زمین گیاه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهر
تصویر مهر
((مَ))
کابین، مهریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهر
تصویر مهر
((مِ))
آفتاب، خورشید، دوستی، مهربانی، نام ماه هفتم از سال شمسی، نام روز شانزدهم از ماه مهر که ایرانیان جشن مهرگان را در این روز بر پا می دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهر
تصویر مهر
((مُ))
آلتی از جنس فلز یا لاستیک که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش می کنند و از آن به جای امضاء در پای نامه ها و قراردادها استفاده می کنند
مهر و موم کردن: بستن چیزی از طریق موم چسباندن به در آن و بعد مهر زدن به موم به طوری که به جز فرد مهر و موم کننده کسی اجازه ورود نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منع
تصویر منع
بازداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهر
تصویر مهر
نشان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهم
تصویر مهم
کرامند، برجسته، مهند، مهین
فرهنگ واژه فارسی سره