جدول جو
جدول جو

معنی مهرآزمای - جستجوی لغت در جدول جو

مهرآزمای(دُ)
مهرآزما. مهرورز. عاشق. که دوستی وعشق و مهر را به امتحان و آزمایش گیرد:
مگر این دو مهرآزمای نژند
گسستند از دل به دیدار بند.
فردوسی.
به تنهائی سخنهائی سرایان
که گویند آن سخن مهرآزمایان.
(ویس و رامین).
مهرآزمای مهرۀ بازوش جان و عقل
حلقه به گوش حلقۀ گیسوش انس و جان.
خاقانی.
سنجر به سعی دولت او بود دولتی
باد از سیاستش شده مهرآزمای خاک.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهرآزاد
تصویر مهرآزاد
(پسرانه)
مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + آزاد (رها)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کارآزمای
تصویر کارآزمای
کارآزماینده، تجربه کننده، تجربه کار
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
مهرآزمای. آزمایندۀ محبت. که دوستی و مهر را به امتحان گیرد. مهرورز. عاشق. رجوع به مهرآزمای شود
لغت نامه دهخدا
(پَ فُ)
تجربه کننده. مجرب. تجربه کار. ممارس. کارآزمود. کارآزموده:
چو گیو و چو رهام کارآزمای
چو گرگین و خرّاد فرخنده رای.
فردوسی.
همی خواهداین پیر کارآزمای
که ترکان بجنگ اندر آرند پای.
فردوسی.
همی گفت کای باب کارآزمای
چرائی بدین خیره بودن بپای.
فردوسی.
ندیدند کارآزمایان صواب
که شاه افکند کشتی آنجا بر آب.
نظامی.
چنان کرد گنجور کارآزمای
که فرمود شاهنشه خوب رای.
نظامی.
شنید این سخن مرد کارآزمای
کهن سال و پروردۀ پخته رای.
سعدی (بوستان).
پسر پیش بین بود و کارآزمای
پدررا ثنا گفت کای نیکرای.
سعدی (بوستان).
و رجوع به کارآزمایی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نِ)
مخفف گوهرآمای. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهرآزما
تصویر مهرآزما
عاشق، آزماینده محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارآزمای
تصویر کارآزمای
مجرب، تجربه کننده، کارآزموده
فرهنگ لغت هوشیار