جدول جو
جدول جو

معنی مهتل - جستجوی لغت در جدول جو

مهتل
(مُ تَل ل)
برق و ابر درخشنده، دندان آشکارکننده به خنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اهتلال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهتا
تصویر مهتا
(دخترانه)
مثال ماه، همتای ماه، زیبا و درخشان چون ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مقتل
تصویر مقتل
جایی که کسی در آن کشته شده، جای کشتن
در علوم ادبی شعر یا نثری در مدح و ستایش شهدای کربلا و مصائب وارد شده بر آنان، برای مثال دست از جهان بشویم عزّ و شرف نجویم / مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا (کسائی - ۶۹)، جایی از بدن انسان یا حیوان که هرگاه ضربه یا صدمه ای به آن وارد آید باعث هلاک شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتل
تصویر معتل
در صرف عربی، کلمه ای که دارای حرف عله باشد، بیمار و علیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهول
تصویر مهول
ترسناک، مخوف، پربیم و ترس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهلل
تصویر مهلل
خمیده، منحنی مانند هلال، هلالی شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهلل
تصویر مهلل
کسی که «لا اله الاّ الله» بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختل
تصویر مختل
خلل یافته، تباه، آشفته و به هم خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهلت
تصویر مهلت
زمان مشخص برای انجام کاری، فرصت دادن، زمان دادن
مهلت خواستن: زمان خواستن، فرصت طلبیدن
مهلت دادن: زمان دادن، فرصت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمل
تصویر مهمل
بیهوده، بی معنی، کسی که نمی تواند کاری انجام دهد، بیکاره، آسان، راحت، رهاشده، کنارگذاشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهتر
تصویر مهتر
کسی که در طویله اسب ها را تیمار می کند، بزرگ تر، کلان تر، رئیس و سردار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لِ)
کسی که در طلب آب و علف می رود و راه گم می کند. (ناظم الاطباء). جویندۀ آب و علف که راه گم کرده باشد. (آنندراج) (منتهی الارب) ، آنکه هیچ همّی ندارد جز آنکه مردم مهمان وی شوند و در منزل وی به مهمانی فرودآیند. (از ناظم الاطباء) ، آنکه هیچ همّی ندارد جز آنکه مردم او را مهمان کنند. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) ، آنکه قصد او نباشد برکاری و مردم ننگ کنند او را بر آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَ)
بیخرد. عقل رفته. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اهتلاس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهیل
تصویر مهیل
ترسناک جای ترسناک مکان مخوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهلت
تصویر مهلت
زمان، اجل، مهلت، فرصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهلل
تصویر مهلل
تهلیل کننده، لا اله الا الله گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
سخن که آنرا استعمال نکنند، لفظی که معنی ندارد، حرف عاطل و باطل و ضایع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهنل
تصویر مهنل
سیرابگاه آبشخو، دهشمند، گور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهول
تصویر مهول
ترسناک، خوفناک، هولناک، سهمناک
فرهنگ لغت هوشیار
کشتن گاه، قتلگاه، زمینی که کسی در آنجا قتل شده باشد، جمع آن مقاتل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهبل
تصویر مهبل
جای بچه اندر شکم، بچه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهتر
تصویر مهتر
بزرگتر، بامقام منزلت و مرتبت برتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهتم
تصویر مهتم
غم خوار اندوه مند، توجه کننده بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتل
تصویر مفتل
دوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتل
تصویر معتل
علیل و بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختل
تصویر مختل
خلل یافته و کار سست و تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتل
تصویر مبتل
پا جوش نهالی که از درختی و کنار آن بروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختل
تصویر مختل
((مُ تَ لّ))
تباه شده، آشفته و به هم خورده، دارای اختلال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتل
تصویر معتل
((مُ تَ لّ))
علیل، بیمار، فعل یا اسمی که در آن یکی از حروف علّه (و، ا، ی) وجود داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقتل
تصویر مقتل
((مَ تَ))
جای کشتن، جمع مقاتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهتم
تصویر مهتم
((مُ تَ مّ))
غم خوار، اندوه مند، توجه کننده به کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهتر
تصویر مهتر
((مِ تَ))
بزرگ، رییس، سرور، خدمتکار ستور، جمع مهتران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهبل
تصویر مهبل
((مَ بَ یا بِ))
زهدان، رحم زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهیل
تصویر مهیل
((مَ))
جای ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهول
تصویر مهول
((مَ))
مخوف، ترسناک
فرهنگ فارسی معین