ماهروی. مهروی. ماه رو. که رویی چون ماه دارد، مجازاً زیبا و جمیل: طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم در راه جام و ساقی مهرو نهاده ایم. حافظ. نکته ای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین عقل و جان را بستۀ زنجیر آن گیسو ببین. حافظ. رجوع به مه روی شود
ماهروی. مهروی. ماه رو. که رویی چون ماه دارد، مجازاً زیبا و جمیل: طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم در راه جام و ساقی مهرو نهاده ایم. حافظ. نکته ای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین عقل و جان را بستۀ زنجیر آن گیسو ببین. حافظ. رجوع به مه روی شود
راه آهنی است که تمام یا قسمتی از آن اززیرزمین بگذرد. مترو مختصر شدۀ کلمه متروپلیتن است که اختصاصاً به راه آهن زیرزمینی شهری اطلاق میشود که محله های مختلف یک شهر بزرگ را به یکدیگر مربوط میسازد. اکنون غالب شهرهای مهم دنیا دارای مترو (راه آهن زیرزمینی) هستند. نظریۀ ساختن مترو در سال 1855 م. اظهار شد ولی اولین خط مترو رسماً در 19 ژوئیه سال 1900 در پاریس بکار افتاد. نخستین راه آهن زیرزمینی شهر لندن پایتخت انگلستان هم در سال 1903 دائر گشت
راه آهنی است که تمام یا قسمتی از آن اززیرزمین بگذرد. مترو مختصر شدۀ کلمه متروپلیتن است که اختصاصاً به راه آهن زیرزمینی شهری اطلاق میشود که محله های مختلف یک شهر بزرگ را به یکدیگر مربوط میسازد. اکنون غالب شهرهای مهم دنیا دارای مترو (راه آهن زیرزمینی) هستند. نظریۀ ساختن مترو در سال 1855 م. اظهار شد ولی اولین خط مترو رسماً در 19 ژوئیه سال 1900 در پاریس بکار افتاد. نخستین راه آهن زیرزمینی شهر لندن پایتخت انگلستان هم در سال 1903 دائر گشت
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، واقع در 10/5هزارگزی شمال باختری تکاب. آب آن از چشمه سارها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، واقع در 10/5هزارگزی شمال باختری تکاب. آب آن از چشمه سارها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک واقع در 30هزارگزی جنوب باختر آستانه با 149 تن جمعیت. آب آن از قزل اوزن و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان اراک واقع در 30هزارگزی جنوب باختر آستانه با 149 تن جمعیت. آب آن از قزل اوزن و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
بزرگتری. فزونی به سال از دیگری. کلانسالی نسبت به دیگری، سروری. (آنندراج). بزرگی و ریاست و حکومت و فرمانروایی و سالاری. (ناظم الاطباء). ریاست. (دهار). سری. شاهی. زعامت. سود. سودد. (یادداشت مؤلف) : مهتری گر به کام شیر در است شو خطر کن ز کام شیر بجوی. حنظلۀ بادغیسی. چو شد هفت ساله به منذر چه گفت که آن رای با مهتری بود جفت. فردوسی. چنین گوی کاین تاج و انگشتری به من داد شاه از در مهتری. فردوسی. اگر مهتری جوید وتاج و تخت بپیچد به فرجام از او روی بخت. فردوسی. هر علم را تمام کتابی است در دلش آری به جاهلی نتوان کرد مهتری. فرخی. از کهتری به مهتری آنکس رسد که او توفیق یابد و کند این خدمت اختیار. فرخی. فلقراط نام ازدر مهتری هم از تخم آقوس بن مشتری. عنصری. اکنون مهتری و بزرگی می باید کرد و در باب ما عنایت ارزانی داشت و شفاعت کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 597). چون بر این مشافهه واقف گردد به حکم خرد تمام... و مهتری دانیم که ما را معذور دارد (قدرخان) . (تاریخ بیهقی ص 217). پیمبر بدان داد مر علم حق را که شایسته دیدش مر این مهتری را. ناصرخسرو. نبینی که بر آسمان وزمین مر او را خداوندی و مهتری است. ناصرخسرو. مهتر بسی بود نه همه چون تو کامران گلها بسی بود نه همه همچو کامکار در باغ مهتری چو گل کامکار باش تا نیکخواه بوی برد بدسگال خار. سوزنی. مرد به دوزخ رود بر طمع مهتری. عمادی شهریاری. کشتن حاسدتو را درد حسد نه بس بود کو به خلاف جستنت دارد امید مهتری. خاقانی. گر کهان مه شدند خاقانی جز در ایشان به مهتری منگر. خاقانی. من بر امید مهتری ای بانو عمر خویش اینجاچه گم کنم که غلامی به من گم است. خاقانی. چنان است در مهتری شرط زیست که هر کهتری را بدانی که کیست. سعدی (بوستان). مهتری در قبول فرمان است ترک فرمان دلیل حرمان است. سعدی (گلستان). که عالم در دو عالم سروری یافت اگر کهتر بد از وی مهتری یافت. شبستری. نبود مهتری به روز و به شب بادۀ خوشگوار نوشیدن. ابن یمین (دیوان ص 498). - مهتری کردن، ریاست. زعامت. (دهار). بزرگی و فرمانروایی کردن: چو خواهی که فردا کنی مهتری مکن دشمن خویش را کهتری. سعدی (بوستان). - امثال: ماخولیای مهتری سگ می کند بلعام را. سعدی (از امثال و حکم ج 3 ص 1380). ، شغل و پیشۀ مهتر و خدمتکار ستور، جاروب کشی. (ناظم الاطباء)
بزرگتری. فزونی به سال از دیگری. کلانسالی نسبت به دیگری، سروری. (آنندراج). بزرگی و ریاست و حکومت و فرمانروایی و سالاری. (ناظم الاطباء). ریاست. (دهار). سری. شاهی. زعامت. سود. سودَد. (یادداشت مؤلف) : مهتری گر به کام شیر در است شو خطر کن ز کام شیر بجوی. حنظلۀ بادغیسی. چو شد هفت ساله به منذر چه گفت که آن رای با مهتری بود جفت. فردوسی. چنین گوی کاین تاج و انگشتری به من داد شاه از در مهتری. فردوسی. اگر مهتری جوید وتاج و تخت بپیچد به فرجام از او روی بخت. فردوسی. هر علم را تمام کتابی است در دلش آری به جاهلی نتوان کرد مهتری. فرخی. از کهتری به مهتری آنکس رسد که او توفیق یابد و کند این خدمت اختیار. فرخی. فلقراط نام ازدر مهتری هم از تخم آقوس بن مشتری. عنصری. اکنون مهتری و بزرگی می باید کرد و در باب ما عنایت ارزانی داشت و شفاعت کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 597). چون بر این مشافهه واقف گردد به حکم خرد تمام... و مهتری دانیم که ما را معذور دارد (قدرخان) . (تاریخ بیهقی ص 217). پیمبر بدان داد مر علم حق را که شایسته دیدش مر این مهتری را. ناصرخسرو. نبینی که بر آسمان وزمین مر او را خداوندی و مهتری است. ناصرخسرو. مهتر بسی بود نه همه چون تو کامران گلها بسی بود نه همه همچو کامکار در باغ مهتری چو گل کامکار باش تا نیکخواه بوی برد بدسگال خار. سوزنی. مرد به دوزخ رود بر طمع مهتری. عمادی شهریاری. کشتن حاسدتو را درد حسد نه بس بود کو به خلاف جستنت دارد امید مهتری. خاقانی. گر کهان مه شدند خاقانی جز در ایشان به مهتری منگر. خاقانی. من بر امید مهتری ای بانو عمر خویش اینجاچه گم کنم که غلامی به من گم است. خاقانی. چنان است در مهتری شرط زیست که هر کهتری را بدانی که کیست. سعدی (بوستان). مهتری در قبول فرمان است ترک فرمان دلیل حرمان است. سعدی (گلستان). که عالم در دو عالم سروری یافت اگر کهتر بد از وی مهتری یافت. شبستری. نبود مهتری به روز و به شب بادۀ خوشگوار نوشیدن. ابن یمین (دیوان ص 498). - مهتری کردن، ریاست. زعامت. (دهار). بزرگی و فرمانروایی کردن: چو خواهی که فردا کنی مهتری مکن دشمن خویش را کهتری. سعدی (بوستان). - امثال: ماخولیای مهتری سگ می کند بلعام را. سعدی (از امثال و حکم ج 3 ص 1380). ، شغل و پیشۀ مهتر و خدمتکار ستور، جاروب کشی. (ناظم الاطباء)
ظاهراً با بلوک ’بهار’ که نزدیک همدان است مربوط میشود و به یکی از ایلات ترک عهد صفویه مربوط است. محتمل است که ایل مزبور در اتحادیۀ قراقویونلو عضویت داشته و در قلمرو آنان بوده است. (فرهنگ فارسی معین). از ایلات خمسۀ فارس. این ایل به تیره های ذیل تقسیم میشود: ابراهیم خانی، احمدلو، اسماعیل خانی، بوربور، بکله، چام، بزرگی، جرگه، جوقه، حاجی ترلو. حاجی عطارلو. حیدرلو. رسول خانی. سقز. صفی خانی. عیسی بیگ لو. کریم لو. کلاه پوستی. مشهدلو. ناصربیگ لو. ورثه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
ظاهراً با بلوک ’بهار’ که نزدیک همدان است مربوط میشود و به یکی از ایلات ترک عهد صفویه مربوط است. محتمل است که ایل مزبور در اتحادیۀ قراقویونلو عضویت داشته و در قلمرو آنان بوده است. (فرهنگ فارسی معین). از ایلات خمسۀ فارس. این ایل به تیره های ذیل تقسیم میشود: ابراهیم خانی، احمدلو، اسماعیل خانی، بوربور، بکله، چام، بزرگی، جرگه، جوقه، حاجی ترلو. حاجی عطارلو. حیدرلو. رسول خانی. سقز. صفی خانی. عیسی بیگ لو. کریم لو. کلاه پوستی. مشهدلو. ناصربیگ لو. ورثه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
اصطلاحی در بازی ورق. نام ورقی از اوراق بازی که بر آن چهار خال نقش شده باشد. (مرکب از چهار عددمابین سه و پنج) + لو، که در اصطلاح قمار معنی شکلی دارد که بر ورق رسم شود و به عبارت بهتر این کلمه به عنوان معدود برای هر شکل منقوش بر اوراق بازی بکار رود، چنانکه دو لو، یعنی دارای دو شکل، سه لو، دارای سه شکل و چهار لو، ورقی که دارای چهار شکل باشد. و این اطلاق برای همه انواع نقشها و خالهای ورق است
اصطلاحی در بازی ورق. نام ورقی از اوراق بازی که بر آن چهار خال نقش شده باشد. (مرکب از چهار عددمابین سه و پنج) + لو، که در اصطلاح قمار معنی شکلی دارد که بر ورق رسم شود و به عبارت بهتر این کلمه به عنوان معدود برای هر شکل منقوش بر اوراق بازی بکار رود، چنانکه دو لو، یعنی دارای دو شکل، سه لو، دارای سه شکل و چهار لو، ورقی که دارای چهار شکل باشد. و این اطلاق برای همه انواع نقشها و خالهای ورق است
عنوانی که به آخرین جنگ معروف ناپلئون با پروس و انگلستان داده شده است. این جنگ در حدود قریه ای به همین نام واقع در بلژیک روی داد. سردار انگلیسی این جنگ ولینگتن و سردار پروسی بلوخر نام داشت. جنگ در روز 18 ژوئن 1815 میلادی صورت گرفت. دو روز قبل یعنی 16 ژوئن 1815 میلادی ناپلئون در جنگ معروف به لین یی که با پروسیها کرده پیروزی یافته و قرار بر این بود که ژنرال گروشی سردار او بموقع خود را به واترلو برساند. در روز 17 ژوئن، در طی یک بارندگی شدید کلیۀ راهها غیرقابل عبور شد و حرکت توپ خانه بناپارت را به تأخیر انداخت. ولینگتن که خود را بموقع بحدود تپۀ مون سن ژان نزدیک واترلو، رسانده بود موقع خود را مستحکم کرد. در حدود ساعت 11/5 روز 18 ژوئن جنگی که سرنوشت اروپا راتغییر داد شروع شد و حال آنکه بر طبق پیش بینی ناپلئون باید زودتر از این شروع شود. بواسطۀ این تأخیر بلوخر توانست خود را بموقع بکمک ولینگتن برساند. ظاهراً خندق جادۀ اوهاین و تأخیر ژنرال گروشی در رساندن امداد نیز به نابود شدن قسمتی از سپاه ناپلئون کمک کرده است. پس از این شکست ناپلئون بپاریس بازگشت و سرانجام ناچار تسلیم دشمنان گردید و به سنت هلن تبعید شده در آنجا درگذشت نام شهری در یووا در ایالات متحدۀ امریکا که دارای چهل هزار تن جمعیت و حاکم نشین ناحیۀ مینوتری است نام محلۀ قدیمی ’سیدنی’ شهر معروف استرالیا که در حدود 11200 تن سکنه دارد
عنوانی که به آخرین جنگ معروف ناپلئون با پروس و انگلستان داده شده است. این جنگ در حدود قریه ای به همین نام واقع در بلژیک روی داد. سردار انگلیسی این جنگ ولینگتن و سردار پروسی بلوخر نام داشت. جنگ در روز 18 ژوئن 1815 میلادی صورت گرفت. دو روز قبل یعنی 16 ژوئن 1815 میلادی ناپلئون در جنگ معروف به لین یی که با پروسیها کرده پیروزی یافته و قرار بر این بود که ژنرال گروشی سردار او بموقع خود را به واترلو برساند. در روز 17 ژوئن، در طی یک بارندگی شدید کلیۀ راهها غیرقابل عبور شد و حرکت توپ خانه بناپارت را به تأخیر انداخت. ولینگتن که خود را بموقع بحدود تپۀ مون سن ژان نزدیک واترلو، رسانده بود موقع خود را مستحکم کرد. در حدود ساعت 11/5 روز 18 ژوئن جنگی که سرنوشت اروپا راتغییر داد شروع شد و حال آنکه بر طبق پیش بینی ناپلئون باید زودتر از این شروع شود. بواسطۀ این تأخیر بلوخر توانست خود را بموقع بکمک ولینگتن برساند. ظاهراً خندق جادۀ اوهاین و تأخیر ژنرال گروشی در رساندن امداد نیز به نابود شدن قسمتی از سپاه ناپلئون کمک کرده است. پس از این شکست ناپلئون بپاریس بازگشت و سرانجام ناچار تسلیم دشمنان گردید و به سنت هلن تبعید شده در آنجا درگذشت نام شهری در یووا در ایالات متحدۀ امریکا که دارای چهل هزار تن جمعیت و حاکم نشین ناحیۀ مینوتری است نام محلۀ قدیمی ’سیدنی’ شهر معروف استرالیا که در حدود 11200 تن سکنه دارد
کسی که در طلب آب و علف می رود و راه گم می کند. (ناظم الاطباء). جویندۀ آب و علف که راه گم کرده باشد. (آنندراج) (منتهی الارب) ، آنکه هیچ همّی ندارد جز آنکه مردم مهمان وی شوند و در منزل وی به مهمانی فرودآیند. (از ناظم الاطباء) ، آنکه هیچ همّی ندارد جز آنکه مردم او را مهمان کنند. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) ، آنکه قصد او نباشد برکاری و مردم ننگ کنند او را بر آن. (منتهی الارب)
کسی که در طلب آب و علف می رود و راه گم می کند. (ناظم الاطباء). جویندۀ آب و علف که راه گم کرده باشد. (آنندراج) (منتهی الارب) ، آنکه هیچ همّی ندارد جز آنکه مردم مهمان وی شوند و در منزل وی به مهمانی فرودآیند. (از ناظم الاطباء) ، آنکه هیچ همّی ندارد جز آنکه مردم او را مهمان کنند. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب) ، آنکه قصد او نباشد برکاری و مردم ننگ کنند او را بر آن. (منتهی الارب)
راه آهنی است که تمام یا قسمتی از آن از زیر زمین بگذرد، متر و مختصر شده کلمه متروپلیتن است که اختصاصاً به راه آهن زیر زمینی شهری اطلاق میشود که محله های مختلف یک شهر بزرگ را بیکدیگر مربوط میسازد
راه آهنی است که تمام یا قسمتی از آن از زیر زمین بگذرد، متر و مختصر شده کلمه متروپلیتن است که اختصاصاً به راه آهن زیر زمینی شهری اطلاق میشود که محله های مختلف یک شهر بزرگ را بیکدیگر مربوط میسازد