جدول جو
جدول جو

معنی مهتجن - جستجوی لغت در جدول جو

مهتجن(مُ تَ جِ)
آنکه با دختر نارسیده می آرامد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به اهتجان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ جِ نَ)
نخله که اول بار آورد و نوباوه نماید. (آنندراج). نخله مهتجنه، خرمابنی که اول بار دهد و نوباوه آورد. (ناظم الاطباء). خرمابن جوانه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
فراخویشتن کشنده چیزی را به چوگان و مانند آن، فراهم آورنده و گردکننده مال را. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِن ن)
نعت فاعلی از مصدر استجنان، پوشیده شده. (منتهی الارب) ، به طرب فراخواننده. (اقرب الموارد). رجوع به استجنان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَن ن)
نعت مفعولی از مصدر استجنان، دیوانه و جن زده. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استجنان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
هجوکرده شده. (ناظم الاطباء). هجوشده
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
آنکه همه شیر پستان را می دوشد. (ناظم الاطباء). دوشندۀ همه شیر پستان. (آنندراج). و رجوع به اهتجام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
آنکه از نو چیزی بیرون می آورد. (ناظم الاطباء). نوبیرون آورندۀ چیزی. (آنندراج). و رجوع به اهتجال شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جمع واژۀ هجین. (ناظم الاطباء). رجوع به هجین شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
قومی از هندوان و این لفظ هندی الاصل است:
فتاده در دکان یک مهاجن
همه سرمایۀ دریا و معدن.
ابوطالب کلیم (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
خمیرکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اعتجان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَ)
خمیرکرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب). و رجوع به اعتجان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَج ج)
ستیهنده و تمادی کننده. (آنندراج). گستاخ و متعدی و ستمگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهتجاج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
خداوند شتران گزیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گشنی که باردار می کند ماده شتر جوان را. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهجان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهاجن
تصویر مهاجن
هندی تیره ای از هندوان
فرهنگ لغت هوشیار