- مهار
- کنترل
معنی مهار - جستجوی لغت در جدول جو
- مهار
- زمام، افسار، آنچه بدان کسی یا چیزی را به سویی برند و راهنما شوند
- مهار
- قسمتی که در هواپیما بال ها را به هم وصل می کند، چین جلدی موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط وسط و در مجاورت شیار حشفه ای قلفه ای که در حقیقت دیواره ای است که شیار حشفه ای قلفه ای را به دو قسمت چپ و راست تقسیم می کند، نام هر
- مهار ((مَ))
- افسار، چوبی که در بینی شتر کنند و ریسمان بر آن بندند
- مهار
- چوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا می دهند و ریسمان به آن می بندند، زمام، افسار
- مهار
- Containment
- مهار
- contenção
- مهار
- Eindämmung
- مهار
- ograniczenie
- مهار
- ограничение
- مهار
- обмеження
- مهار
- beperking
- مهار
- contención
- مهار
- confinement
- مهار
- contenimento
- مهار
- नियंत्रण
- مهار
- penahanan
- مهار
- sınırlama
- مهار
- הַגְבָּלָה
- مهار
- udhibiti
- مهار
- การควบคุม
- مهار
- সীমাবদ্ধতা
- مهار
- روک تھام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورزه، چیرگی، زبردستی، چیره دستی
مهرب ها، گریزگاه ها، جاهای فرار، جمع واژۀ مهرب
ماهر بودن در کاری، استادی، زیرکی، چابکی و زبردستی در کار
مهارت در فارسی: هوشناسی آتاوی افزار مندی، فرهختکاری زبر دستی کار دانی
زیرکی، استادی، حذاقت، زبردستی
جمع مهرب، گریز گاهان جمع مهرب