هجو کردن. هجاء. (از ناظم الاطباء). یکدیگر را هجا کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را هجو کردن. هجا. (آنندراج). تهاجی. (مجمل اللغه). و رجوع به هجاء شود
هجو کردن. هجاء. (از ناظم الاطباء). یکدیگر را هجا کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را هجو کردن. هجا. (آنندراج). تهاجی. (مجمل اللغه). و رجوع به هجاء شود
کسی راناگاه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فجاء. (منتهی الارب). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءه شود
کسی راناگاه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فِجاء. (منتهی الارب). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءه شود
از کسی بریدن. (مصادر زوزنی) (ترجمان البلاغه علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) ، بریدن از جایی به دوستی جای دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، از زمینی به زمینی رفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). از زمینی به زمینی شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون رفتن به سوی دهات. (ناظم الاطباء). و رجوع به مهاجرت شود
از کسی بریدن. (مصادر زوزنی) (ترجمان البلاغه علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) ، بریدن از جایی به دوستی جای دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، از زمینی به زمینی رفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). از زمینی به زمینی شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیرون رفتن به سوی دهات. (ناظم الاطباء). و رجوع به مهاجرت شود
حجاء. (منتهی الارب). پرسیدن از کسی چیزی را تا در غلط افکند او را. (منتهی الارب). فطانت کسی را آزمایش کردن. (از لسان العرب) ، چیستان گفتن. (از منتهی الارب). احجیه گفتن با یکدیگر. تحاجی. حجاء، با هم کارزار کردن. حجاء. (از منتهی الارب). رجوع به حجاء شود
حجاء. (منتهی الارب). پرسیدن از کسی چیزی را تا در غلط افکند او را. (منتهی الارب). فطانت کسی را آزمایش کردن. (از لسان العرب) ، چیستان گفتن. (از منتهی الارب). احجیه گفتن با یکدیگر. تحاجی. حجاء، با هم کارزار کردن. حجاء. (از منتهی الارب). رجوع به حجاء شود
سبک شمردن عقل کسی را. (منتهی الارب). سبک شمردن عقل و دانش کسی را. (ناظم الاطباء). کوچک دانستن و حقیر شمردن عقل کسی را. استصغار عقل کسی. (از اقرب الموارد)
سبک شمردن عقل کسی را. (منتهی الارب). سبک شمردن عقل و دانش کسی را. (ناظم الاطباء). کوچک دانستن و حقیر شمردن عقل کسی را. استصغار عقل کسی. (از اقرب الموارد)
به دو تن آوردن چنانکه یکی بر یک جانب و دیگری بر دیگر جانب. یقال: جاء فلان یهادی بین اثنین، اذا کان یمشی بینهما معتمداً علیهما من ضعف أو سکر، یعنی آمد فلان که تکیه کرده بود از ضعف و یا از مستی بر دو نفر یکی از طرف راست و یکی از طرف چپ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کسی را به دو تن آوردن چنانکه یکی بر جانبی باشد و دیگری بر جانبی چون بیماری یا مستی را. (یادداشت مؤلف) ، به یکدیگر هدیه دادن. (از اقرب الموارد). مهادات، طعام آوردن هرکس و در جمع خوردن. (از اقرب الموارد)
به دو تن آوردن چنانکه یکی بر یک جانب و دیگری بر دیگر جانب. یقال: جاء فلان یهادی بین اثنین، اذا کان یمشی بینهما معتمداً علیهما من ضعف أو سکر، یعنی آمد فلان که تکیه کرده بود از ضعف و یا از مستی بر دو نفر یکی از طرف راست و یکی از طرف چپ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کسی را به دو تن آوردن چنانکه یکی بر جانبی باشد و دیگری بر جانبی چون بیماری یا مستی را. (یادداشت مؤلف) ، به یکدیگر هدیه دادن. (از اقرب الموارد). مهادات، طعام آوردن هرکس و در جمع خوردن. (از اقرب الموارد)
در زمین هجل رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). در زمین هموار پست و میان کوه رفتن. (ناظم الاطباء). و رجوع به هجل شود، مفاخرت کردن بر هم در آب راندن و در آب خورانیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
در زمین هجل رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). در زمین هموار پست و میان کوه رفتن. (ناظم الاطباء). و رجوع به هجل شود، مفاخرت کردن بر هم در آب راندن و در آب خورانیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
بازداشتن و درنگ نمودن مادر شیر را از بچه به اغذیۀ دیگر یا به شیر دیگری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیر دادن مادر کودک را با شیر دیگری و یا منع کردن کودک را از شیر و او را طعام دیگر دادن. (از اقرب الموارد)
بازداشتن و درنگ نمودن مادر شیر را از بچه به اغذیۀ دیگر یا به شیر دیگری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیر دادن مادر کودک را با شیر دیگری و یا منع کردن کودک را از شیر و او را طعام دیگر دادن. (از اقرب الموارد)
با کسی راز کردن. (المصادر زوزنی). با کسی راز گفتن. (دهار). راز گفتن با کسی. نجاء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته و لا خلیل لمناجاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). و رجوع به مناجات شود
با کسی راز کردن. (المصادر زوزنی). با کسی راز گفتن. (دهار). راز گفتن با کسی. نِجاء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته و لا خلیل لمناجاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). و رجوع به مناجات شود