جدول جو
جدول جو

معنی مهاجات - جستجوی لغت در جدول جو

مهاجات
یکدیگر را هجو کردن، عیب همدیگر را گفتن
تصویری از مهاجات
تصویر مهاجات
فرهنگ فارسی عمید
مهاجات
هجو کردن یکدیگر را، هجو گویی: ... (مهاجرت شعراء را از اسباب مهالک ممالک سالفه و امم ماضیه شمرده اند)
فرهنگ لغت هوشیار
مهاجات
((مُ))
یکدیگر را هجو کردن، عیب همدیگر را گفتن
تصویری از مهاجات
تصویر مهاجات
فرهنگ فارسی معین
مهاجات
قدح، هجا، هجوگویی، هزل، هزل گویی، هجو یکدیگر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهادات
تصویر مهادات
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداجات
تصویر مداجات
مدارا کردن با دشمن، پنهان ساختن دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناجات
تصویر مناجات
رازونیاز کردن، راز دل خود را به کسی گفتن، رازگویی و عرض نیاز به درگاه خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن، دوری کردن از شهر و دیار خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاجات
تصویر مجاجات
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
ناگهان حمله کردن، ناگاه درآمدن، ناگهان گرفتن، حمله ناگهانی. یا مرگ (موت) مفاجات. مرگ ناگهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
از موطن خود بجایی دیگر انتقال کردن هجرت گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجمات
تصویر مهاجمات
جمع مهاجمه، پتروت ها تاخت ها جمع مهاجمه
فرهنگ لغت هوشیار
راز و نیاز کردن با کسی نجوی کردن با کسی، با خدا راز و نیاز کردن، پی بردن بعقاید نهانی یکدیگر: (اگر تکلف در توقف داری بصحبت و محرومیت لایق تر افتد و معول در این معانی بر معاینه ضمایر و مناجات عقاید تواند بود) (کلیله مصحح مینوی. 249)، راز گویی، عرض نیاز بدرگاه خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجاه
تصویر مهاجاه
مهاجات در فارسی: همنکوهی
فرهنگ لغت هوشیار
مدارا کردن با دشمن پوشانیدن دشمنی را: مردم هنگام مداجات چون بمهاجات یکدیگر را بنکوهند بسگ ماننده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجاجه. آنچه از دهن بیرون ریزند: چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیر خاقانی، عصاره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاجات
تصویر مفاجات
((مُ))
ناگاه حمله بردن، مرگ ناگهانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناجات
تصویر مناجات
((مُ))
راز و نیاز کردن با خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهادات
تصویر مهادات
((مُ))
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
((مُ جِ رَ))
هجرت کردن، از جایی به جای دیگر رفتن و در آن جا مسکن گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناجات
تصویر مناجات
راز و نیاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
کوچ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
Immigration, Migration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
immigration, migration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
inmigración, migración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
অভিবাসন , অভিবাসন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
प्रवासन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
immigrazione, migrazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
imigração, migração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
Einwanderung, Migration
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
immigratie, migratie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
імміграція , міграція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
иммиграция , миграция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
imigracja, migracja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهاجرت
تصویر مهاجرت
imigrasi, migrasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی