جدول جو
جدول جو

معنی مهائر - جستجوی لغت در جدول جو

مهائر
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مهیره. (دهار). ابناء مهائر، بنات مهائر، کدبانوزادگان. (یادداشت مؤلف). رجوع به مهیره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که از شهر یا وطن خود به شهر یا کشور دیگر برود و در آنجا سکنی گزیند، هجرت کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ءِ)
مرایر. جمع واژۀ مریره، به معنی ریسمان تابیده و حبل مفتول است. (از متن اللغه). رجوع به مریره و مریر شود، جمع واژۀ مرّه به معنی تلخی است. (از اقرب الموارد). رجوع به مره شود، جمع واژۀ مریر، به معنی زمین خشک و خالی است. (از متن اللغه). رجوع به مریر شود، جمع واژۀ مراره. (اقرب الموارد). رجوع به مرارت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ءِ)
ناقه مذائر، ماده شتر که چون بچه بزاید از اوبگریزد و نفرت آیدش یا آنکه ببوید و به دل مهر نیارد بر وی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، زن ناسزاوار با شوی خود. (منتهی الارب). ناشزه. زن که تندخوئی کند. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(ظَ ءِ)
جمع واژۀ ظهیره. (منتهی الارب). جمع واژۀ ظهاره. (مهذب الاسماء) : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مغاره به معنی غار. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : در مغائر آن خرد و بزرگ غرق می گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 425)
لغت نامه دهخدا
کسی که از جایی به جایی رود و از زمینی به زمینی هجرت نماید، مفارقت کننده از خانه و اقربا یعنی مسافر، آنکه از وطن خود هجرت کند و در جائی دیگر مسکن گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منائر
تصویر منائر
جمع مناره، گلدسته ها چراغپایه ها جو تره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظهائر
تصویر ظهائر
جمع ظهیره، بنگرید به ظهیره
فرهنگ لغت هوشیار
مرایر در فارسی:، جمع مره، تلخی ها تلخینه ها بدی ها جمع مره چیزهای تلخ، کارهای بزرگ، شرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغائر
تصویر مغائر
جمع مغاره، از ریشه پارسی مغاک ها دهار ها شکفت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
((مُ جِ))
هجرت کننده آن که از وطن خود هجرت کرده در جایی دیگر مسکن گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
کوچنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
مهاجرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
Migrant, Migrator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
מהגר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
мигрант
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
мігрант
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
مہاجر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
ผู้อพยพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
mhamiaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
移民
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
Migrant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
移民
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
이민자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
göçmen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
प्रवासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
অভিবাসী
دیکشنری فارسی به بنگالی