جدول جو
جدول جو

معنی منگلی - جستجوی لغت در جدول جو

منگلی(مَ گَ)
دهی از دهستان میانلو است که در بخش شیروان شهرستان قوچان واقع است و 106 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
منگلی
خالدار
تصویری از منگلی
تصویر منگلی
فرهنگ لغت هوشیار
منگلی
به گاوی گویند که شاخ های آن دو قوس به طرف هم داشته باشد، گندم نرسیدای که بریان شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منبلی
تصویر منبلی
بی اعتقادی، برای مثال بدرگی و منبلی و حرص و آز / چون کنی پنهان به شید ای مکرساز (مولوی - ۳۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجلی
تصویر منجلی
روشن، آشکار، جلوه گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منگله
تصویر منگله
منگوله، در علم زیست شناسی ترۀ دشتی، برای مثال گشت پرمنگله همه لب کشت / داد در این جهان نشان بهشت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
حالت و چگونگی موجودات و اشخاصی که زندگی را بطور طفیلی میگذرانند طفیلی شدن، حالت کسانی که در جامعه سر بار دیگرانند، طفیلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندلی
تصویر مندلی
منسوب به مندل: (عود مندلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبلی
تصویر منبلی
کاهلی بیکاری. بی اعتقادی انکار: (بدرگی و منبلی و حرص و آز چون کنی پنهان به شید ای مکر ساز،) (مثنوی. نیک. 39: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
روشن آشکار، بیرون رونده: از زاد بوم صفت چشمان کج شبیه چشم مغولان است روشن شونده، آشکار جلو گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقلی
تصویر منقلی
اپیونی افیونی منسوب به منقل، مبتلی بکشیدن تریاک تریاکی عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینگلی
تصویر مینگلی
خالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقلی
تصویر منقلی
((مَ قَ))
منسوب به منقل، تریاکی، عملی، کسی که معتاد به کشیدن تریاک باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگلی
تصویر جنگلی
((جَ گَ))
منسوب به جنگل، آن که در جنگل زندگی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجلی
تصویر منجلی
((مُ جَ))
روشن، آشکار، کسی که جلای وطن کرده و از میهن خود بیرون رفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منگله
تصویر منگله
((مَ گُ لِ))
تره دشتی، آویز نخی یا ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
Parasitic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آرام گرفتن و نشخوار کردن حیوان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
기생적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
寄生的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
טפילי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
परजीवी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
กาฝาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitair
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parassitario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
寄生的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
pasożytniczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
паразитичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parasitär
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
паразитический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انگلی
تصویر انگلی
parazitik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی