جدول جو
جدول جو

معنی منگاله - جستجوی لغت در جدول جو

منگاله
حجمی به اندازه ی یک مشت، مقدار خوشه ی شالی یا جو یا گندمی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آویز نخی یا ابریشمی که به شکل رشته و گلوله درست می کنند و به کلاه یا جامه یا چیز دیگر آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنگاله
تصویر دنگاله
آبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد، درگاله، دنگداله، گلفهشنگ، گلفخشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منگله
تصویر منگله
منگوله، در علم زیست شناسی ترۀ دشتی، برای مثال گشت پرمنگله همه لب کشت / داد در این جهان نشان بهشت (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منگال
تصویر منگال
داسگاله، داس کوچک، علف بر، دستگاله، دستغاله، داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، جاخسوک، مخلب، خاشوش، جاخشوک، محصد، جاغسوک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
داس. دستغاله: به دور راهت نمی دهند منگالت را که نمیگیرند. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 402)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ / لِ)
آبی را گویند که از جای بلندی تا به زمین یخ بسته باشد یا از ناودان تا به زمین آویخته باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گلفهشنگ. رجوع به گلفهشنگ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ لَ)
منگلجی. منجانه. منقانه. منقاله. منغاله. منگانه. پنگان. فنجان. بنکام. آلتی که با آن زمان را محاسبه کنند. (از دزی ج 2 ص 619)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ لَ)
به معنی منگلوس و آن شهری باشد که فیل خوب از آنجا آورند. (برهان) (از جهانگیری) (از غیاث اللغات) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) :
سینه هاشان بردریده مغزهاشان کوفته
چنگ شیر شرزه و خرطوم فیل منگله.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(مَ گُ لَ)
نام سبزی و تره ای است صحرایی. (برهان). نام تره ای است صحرایی و بعضی به فتح نیزگفته اند. (فرهنگ رشیدی). ترۀ صحرایی باشد. (جهانگیری) (آنندراج). ترۀ دشتی بود. (اوبهی) :
گشت پرمنگله همه لب کشت
داد در این جهان نشان بهشت.
ابوشکور.
، علاقۀ ابریشمی و غیره. (برهان) (آنندراج). منگوله. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ / لِ)
گل گونه ای که از کرک ابریشم و بیشتر گرد سازند و برسر ریشه های جامه دان و جز آن آویزند زینت را. منگله. چون کاکلی از ابریشم و جز آن که بر کلاه یا پایین جامه و اطراف پرده دوزند. ذؤابه. کلاله. ذبذبه. عثکوله. شرابه. جزجیزه. (یادداشت مرحوم دهخدا).... چیزی است که بر بند علم و انتهای بند پرده و بند تسبیح و نظایر آن نصب می کنند. ظاهراً منگوله را از روی پرچم (انتهای دم سیاهرنگ و براق گاو تبتی که به چوب علم می آویخته اند) ، ساخته اند. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ / لِ)
به فارسی خوشۀ گندم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ / لِ)
بهمه معانی چنگال آمده است. (شعوری) رجوع به چنگال شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ لَ / لِ)
بنگال:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود.
حافظ.
دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم
گه به بنگاله برد گاه به بغداد مرا.
سلیم (از آنندراج).
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنواله
تصویر بنواله
شش شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگوله
تصویر زنگوله
زنگهای کوچکی که به گردن چارپایان آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در زمستان در بالای ناودان یا محلی دیگر یخ بسته آویزان گردد دنگداله گلفهشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
دم، هر چیز مانند دم که در عقب چیزی باشد دم مانند، پی پس پیرو عقب عقبه، بقیه چیزی پس مانده، ضمیمه توضیح: به معنی اخیر لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنساله
تصویر بنساله
کهن سالخورده
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بنگال. آنچه مربوط به بنگال باشد، از مردم بنگال اهل بنگال، زبانی که مردم بنگال بدان تکلم کنند و آن آمیخته ایست از هندی فارس و عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگانه
تصویر زنگانه
پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیله
تصویر انگیله
تکمه دگمه گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سمداریان تکمه دگمه گوی گریبان، حلقه ای که تکمه را از آن گذرانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
هنگامه مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منگال
تصویر منگال
داس دستغاله (امثال و حکم دهخدا. چا. 2 ج 402: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در زمستان در بالای ناودان یا محلی دیگر یخ بسته آویزان گردد دنگداله گلفهشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
رشته هایی از ریسمان نخی یا ابریشمی که بشکل رشته یا گلوله درست کنند و بکلاه اطراف لباس علم (درفش) بند پرده تسبیح و غیره آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منگله
تصویر منگله
((مَ گُ لِ))
تره دشتی، آویز نخی یا ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منگوله
تصویر منگوله
((مَ لِ))
آویز، آویزی که به شکل رشته و گلوله درست می کنند و به کلاه یا جامه یا هر چیز دیگر آویزان می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنگاله
تصویر دنگاله
((دَ لِ))
قندیل، آبی که به علت سرمای زمستان، در هنگام چکیدن یخ زده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنباله
تصویر دنباله
ادامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگاره
تصویر انگاره
تصور، پیش فرض، فرضیه، فرض، نظریه
فرهنگ واژه فارسی سره
سوخته، زغال شده
فرهنگ گویش مازندرانی
دو آلت چوبی به شکل عدد هفت که بر دو طرف پالان اسب یا الاغ
فرهنگ گویش مازندرانی
خرده چوب هایی که برای روشن کردن اجاق، زیر چوب های بزرگتر
فرهنگ گویش مازندرانی