جدول جو
جدول جو

معنی منکمش - جستجوی لغت در جدول جو

منکمش(مُ کَ مِ)
شتافته و شتابی کرده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از اشتینگاس). شتابنده و شتابی کننده. (آنندراج) ، ترنجیده به نورد. چین خورده. چین چین. پوست بر استخوان ترنجیده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
منکمش
شتابنده
تصویری از منکمش
تصویر منکمش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ کَمْ مِ)
شتاب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتاب و جلد. (ناظم الاطباء) ، پوست ورترنجیده و فراهم آمده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
نهان شونده. (آنندراج). نهفته و پنهان شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ کَ)
بازکاونده امور را. (منتهی الارب) (آنندراج). کاوش کننده در کارها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منکمی
تصویر منکمی
نهان شونده
فرهنگ لغت هوشیار