جدول جو
جدول جو

معنی منکفس - جستجوی لغت در جدول جو

منکفس(مُ کَ فِ)
در خود پیچنده. (آنندراج). در خود پیچیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منکوس
تصویر منکوس
نگونسار، سرنگون، واژگونه، سرازیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منکسف
تصویر منکسف
ویژگی آفتاب یا ماه که تمام یا قسمتی از آن گرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَ)
گرانمایه و مرغوب. (ناظم الاطباء) (آنندراج). هر چیز گرانمایه و مرغوب و نفیس. منفسه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ / فَ)
مال منفس، مال بسیار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَف ف)
بازایستنده. (آنندراج). بازایستاده، بازگذاشته. (ناظم الاطباء) ، گذرنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَکْ کِ)
شتران که پیداگردد غدود بن زنخ آنها. (آنندراج) : جمل منکف، شتر نکاف زده. (ناظم الاطباء). رجوع به نکاف و تنکیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نَکْ کِ)
اسب سر فروفکنده از سستی یا اسب که به اسبان دیگر لاحق نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ فِ)
آب متغیر. (آنندراج). آب متغیرشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انخفاس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ فِ)
برگردیده و از خود برگشته، ترنجیده، مردم گردآمده، اسب لاغر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). به همه معانی رجوع به انکفات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نَکْ کِ فَ)
نعت است از تنکیف. منکف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به منکف و تنکیف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نگونسار و سرنگون. (غیاث) (آنندراج). نگونسارکرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نگوسار. نگونسار. وارون. (یادداشت مرحوم دهخدا). نگونسار و سرنگون. (ناظم الاطباء) : البته طبیعت معکوس و بنیت منکوس او به مواعظ تغییر و زواجر تعریک استقامتی نمی پذیرفت. (سندبادنامه ص 114).
چو شد رایات شاه زنگ منکوس
برآمددیده بان قلعۀ روس.
نظامی.
من شما را وقت ذرات الست
دیده ام پابسته و منکوس و پست.
مولوی.
گرزها و تیغها محسوس شد
پیش بیمار و سرش منکوس شد.
مولوی.
، از آخر به اول آمده: هو یقراء القرآن منکوساً، یعنی از آخر قرآن شروع کرده و به فاتحه ختم می کند و یا از آخر سوره می خواند و به اول آن ختم می نماید و کلاهما مکروه مگر در تعلیم کودکان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بچۀ سرنگون آمده، یعنی پایش قبل از سر برآید به زادن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، الولادالمنکوس، آنکه بچه سرنگون بیرون آید در زاییده شدن، یعنی پایهایش پیش از سر برآید. (ناظم الاطباء) ، نام شکلی از اشکال رمل. (منتهی الارب) (آنندراج). شکلی از اشکال رمل. (ناظم الاطباء) ، بیماری نکس کرده و برگشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ رِ)
به روی درافتنده و بر روی درآینده در چیزی. (آنندراج). آنکه بر روی درمی افتد و آنکه سرنگون میگردد. و آنکه خود را در چیزی می اندازد. (ناظم الاطباء). رجوع به انکراس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ سِ)
ماه و آفتاب گرفته شده. (آنندراج). آفتاب و یا ماه گرفته شده. (ناظم الاطباء). گرفته. پوشیده. محجوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
سخاوت تو و رای بلند و طالع و طبع
نه منقطع نه مخالف، نه منکسف نه غوی.
منوچهری.
آفتابش گردد از گرز گرانت منکسف
اخترانش یابد از شمشیرشیرت احتراق.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ)
نفس کش و دهان و سوراخ. (ناظم الاطباء). دهانه ها. ج، منافس. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
گرفته چونه خور آفتاب ماه یا سیاره ای که تمام یا بخشی از آن گرفته شده باشد، (اختصاصا) آفتاب در وقتی که تمام یا بخشی از آن گرفته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منکوس
تصویر منکوس
دمر دمرو نگونسار نگونسار شده سرنگون، شکلی است از اشکال رمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منکسف
تصویر منکسف
((مُ کَ س))
آفتاب یا ماه یا سیاره ای که تمام یا بخشی از آن گرفته شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منکوس
تصویر منکوس
((مَ))
نگونسار شده، سرنگون، شکلی است از اشکال رمل
فرهنگ فارسی معین
واژگون، وارونه، سروته، معکوس، وارو
فرهنگ واژه مترادف متضاد