جدول جو
جدول جو

معنی منهقع - جستجوی لغت در جدول جو

منهقع
(مُ هََ قِ)
گرسنه و باریک شکم. (آنندراج). گرسنه و باریک شکم از گرسنگی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به انهقاع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ هََ قْ قِ)
فرومایگی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، امر زشت آورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سفاهت شنواننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سبک و سفیه و گول و احمق. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهقع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شتابنده به سوی بدی. (منتهی الارب) (از شرح قاموس ص 645) (از محیطالمحیط). مایل و راغب به بدی و شرارت و عجول در بدی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ زِ)
شکسته و کوفته شونده. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به انهزاع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قِ)
جمع واژۀ منقع، به معنی دریاو جایی که در آن آب گرد آید. (آنندراج) (از منتهی الارب). جمع واژۀ منقع. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ منقع و منقعه. (ناظم الاطباء) : و هو ینبت فی القیعان و مناقعالماء. (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منقع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِ)
آنکه می کشد شتر را برای مهمان از سفر آمده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاع شود، خیس شده. که رطوبت به باطن او رسیده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 148). رجوع به انتقاع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَ)
گونه برگردیده. (آنندراج) (از منتهی الارب). رنگ و گونه برگشته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاع شود
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
خنور تر نهادنی. (منتهی الارب) (آنندراج). خنوری که درآن دارو را در آب آغشته کرده می خیسانند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن چیزی از میوه ها یا داروها بخیسانند. ج، مناقع. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، منقعالبرم، خنور دیگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ظرفی که در آن دیگ را می گذارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ)
خم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ته دیگی. (منتهی الارب) (آنندراج). هرچیز باقی مانده در ته دیگ سنگین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آبخورۀ سنگین. (منتهی الارب) (آنندراج). خنور آبخوری سنگین. (ناظم الاطباء). ظرف کوچکی از سنگ. (از اقرب الموارد) ، گلیم که زنان بازکرده دوباره ریسند و در دیگ نهند. (منتهی الارب) (آنندراج). پارچۀ فرسوده که آن را بازکرده تا در دفعۀ دیگر بافند. (ناظم الاطباء) ، شیر ناب که سرد کنند و خورند. (منتهی الارب) (آنندراج). شیر ناب سرد خوشگوار. (ناظم الاطباء). شیر ناب سردشده. (از اقرب الموارد) ، آب میوه ها که تر نهند. (منتهی الارب) (آنندراج). میوۀ پرورده و تر نگاهداشته شده. (ناظم الاطباء). هرچه از خرما و مویز و جز آنها که تر نگاهداشته شود. (از اقرب الموارد) ، سم منقع، زهر در شیر پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب سردو گوارا که تشنگی را فرونشاند، یک قسم پیمانه از شراب، دیگ سنگین خرد که در آن شیر و خرما نهند و به کودکان خورانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منقعه است که ظرف باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا