جدول جو
جدول جو

معنی منهدغ - جستجوی لغت در جدول جو

منهدغ(مُ هََ دِ)
طعامی است نرم که می آشامند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آش نرم در آشامیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منهدم
تصویر منهدم
ویران، خراب، ازهم ریخته، ویران شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هََ دِ)
سست گردانده از قصد خود. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه در عزم خود سست میگردد. (ناظم الاطباء). رجوع به انهدان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دِ)
ویران شونده و عمارت افتاده و ازهم ریخته. (غیاث) (آنندراج). ازهم ریخته و ویران شده و خراب گشته. (از ناظم الاطباء). ویران. فروافتاده. بیفتاده. خراب. ویران شده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : مگر ندانید که رکن دولت منهدم و حد مملکت منثلم گردید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 443). رجوع به انهدام شود.
- منهدم شدن، فرودآمدن. فروافتادن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ویران شدن
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دد)
کوه شکسته و ویران شده از زلزله. (ناظم الاطباء).
- منهد گشتن، متزلزل و ویران شدن: تدارک اموری که نظام آن مبدد شده است و ارکان آن منهد گشته. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَهَْ هَِ)
امراءه منهد، زن بلند و برآمده پستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
آنکه او را در خستن به سخن عادت باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). طعنه زننده به نیزه و سخن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منهدم
تصویر منهدم
ویران شونده، خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهد
تصویر منهد
برجسته پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهدم
تصویر منهدم
((مُ هَ دِ))
از هم ریخته، ویران، خراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منهدم
تصویر منهدم
نابود
فرهنگ واژه فارسی سره
خراب، مخروب، ویران، محو، نابود، نیست
متضاد: معمور
فرهنگ واژه مترادف متضاد