به معنی منیه است که ایام ناقه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). چند روزی پس از لقاح، یعنی ده پانزده روز که در آن ایام آبستنی ماده شتر معین نباشد که آیا باردار شده و یا نشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
به معنی منیه است که ایام ناقه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). چند روزی پس از لقاح، یعنی ده پانزده روز که در آن ایام آبستنی ماده شتر معین نباشد که آیا باردار شده و یا نشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
شتر مانده کرده، و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) : بعیر منفه، شتر مانده کرده شده. (ناظم الاطباء). جمل منفه، شتر نر مانده و خسته کرده. تأنیث آن منفّهه. (از اقرب الموارد)
شتر مانده کرده، و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) : بعیر منفه، شتر مانده کرده شده. (ناظم الاطباء). جمل منفه، شتر نر مانده و خسته کرده. تأنیث آن مُنَفَّهَه. (از اقرب الموارد)
پنیر مایه. (مهذب الاسماء). به معنی انفحه است که شکنبه باشد. (منتهی الارب). انفحه که از شکم بزغاله بیرون آرند. (از اقرب الموارد). شکنبۀ بره و بزغاله مادامی که شیر می خورد و علف نخورده باشد. ج، منافح. (ناظم الاطباء)
پنیر مایه. (مهذب الاسماء). به معنی انفحه است که شکنبه باشد. (منتهی الارب). انفحه که از شکم بزغاله بیرون آرند. (از اقرب الموارد). شکنبۀ بره و بزغاله مادامی که شیر می خورد و علف نخورده باشد. ج، منافح. (ناظم الاطباء)
منفخ. دم. دم آهنگران. (یادداشت مرحوم دهخدا)، آلتی کاواک که بوسیلۀ آن دارویی یا غباری یا مایعی را در گلو و بینی و گوش و مانند آن دمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : لهات را چون فرودآمده باشد باز جای برد (نوشادر) چون به منفخه اندردمند. (الابنیه فی حقایق الادویه) (یادداشت ایضاً)
منفخ. دم. دم آهنگران. (یادداشت مرحوم دهخدا)، آلتی کاواک که بوسیلۀ آن دارویی یا غباری یا مایعی را در گلو و بینی و گوش و مانند آن دمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : لهات را چون فرودآمده باشد باز جای برد (نوشادر) چون به منفخه اندردمند. (الابنیه فی حقایق الادویه) (یادداشت ایضاً)
سود. (دهار) (مهذب الاسماء) ، سودمندی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم است از مصدر نفع. (از اقرب الموارد). رجوع به منفعت شود، هر چیز که از آن منتفع شوند. ج، منافع. (از اقرب الموارد)
سود. (دهار) (مهذب الاسماء) ، سودمندی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم است از مصدر نفع. (از اقرب الموارد). رجوع به منفعت شود، هر چیز که از آن منتفع شوند. ج، منافع. (از اقرب الموارد)
گویند رودخانه ای است که عرض یمامه را از بالا تا پایین می شکافد و در کنار همین رودخانه قریۀ معروف منفوحه واقع است که جایگاه اعشی بود و گور او نیز همین جاست. (از معجم البلدان)
گویند رودخانه ای است که عرض یمامه را از بالا تا پایین می شکافد و در کنار همین رودخانه قریۀ معروف منفوحه واقع است که جایگاه اعشی بود و گور او نیز همین جاست. (از معجم البلدان)
آنکه ازوی به الحاح سؤال کرده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه از وی سؤال بسیار کنند. (مهذب الاسماء) ، ماء مشفوه و طعام مشفوه، آب و طعامی که بر آن کثرت نوشندگان و کثرت خورندگان باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبی که مردم بسیار برای آشامیدن بر او گرد آیند. (یادداشت دهخدا)
آنکه ازوی به الحاح سؤال کرده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه از وی سؤال بسیار کنند. (مهذب الاسماء) ، ماء مشفوه و طعام مشفوه، آب و طعامی که بر آن کثرت نوشندگان و کثرت خورندگان باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبی که مردم بسیار برای آشامیدن بر او گرد آیند. (یادداشت دهخدا)
مغلوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دورگردیده. (آنندراج) ، ترسیده. (آنندراج) ، نفرت کرده شده و ناپسند و مکروه. (ناظم الاطباء). مورد نفرت واقعشده. - منفور شدن، نفرت کردن و کراهت داشتن. (ناظم الاطباء). - ، مورد نفرت واقع شده. ناپسند واقع شدن
مغلوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دورگردیده. (آنندراج) ، ترسیده. (آنندراج) ، نفرت کرده شده و ناپسند و مکروه. (ناظم الاطباء). مورد نفرت واقعشده. - منفور شدن، نفرت کردن و کراهت داشتن. (ناظم الاطباء). - ، مورد نفرت واقع شده. ناپسند واقع شدن
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین